گنجور

 
نورعلیشاه

روی تو که رشگ آفتابست

از رشگ دل آفتاب آبست

در برقع زلف ماه رویت

تابنده چو مهر در سحابست

نرگس ز حیای چشم جادوت

پیوسته چو بخت من بخوابست

سنبل ز هوای زلف هندوت

سرتا بقدم به پیچ و تابست

پیمانه که داده کام مستان

از لعل لب تو کامیابست

بوسیدن لعل نوشخندت

درکام مرا چو شهد نابست

چون ماهی دور مانده ازآب

دل بیتو مرا در اضطرابست

ابروی تو اینچنین کماندار

از تیر دعای مستجابست

با عشق وجود عقل هیچست

کان بحر محیط و این سرابست

هر فرد از این غزل که بینی

از دفتر نور انتخابست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode