گنجور

 
نورعلیشاه

صبح روشن گشته و مه در نقاب

سر بگردون برکشیده آفتاب

ناله قمری و بلبل در چمن

گشته همچون نغمه چنگ و رباب

سرو و گل چونند اندر بوستان

آیه طوبی لهم حسن مآب

مطرب خوش نغمه رقصان از سرود

ساقی گلچهره سرمست از شراب

زاهدان در صومعه معمار هوش

عاشقان در میکده مست و خراب

خرقه و سجاده کردم رهن می

دفتر دانش بشستم ز آب ناب

شد فروزان ناگهان نور علی

ذره ها گشتند هر یک آفتاب