گنجور

 
نورعلیشاه

ذره از مهر تابان دم مزن

قطره از بحر عمان دم مزن

حرفی از اوراق دل ناخوانده

از حدیث دفتر جان دم مزن

شد دلت تاریک کنج مدرسه

از صفای بزم رندان دم مزن

حرف را کن صرف و نحوت محو کن

وز خیال و ظن و برهان دم مزن

تا کشی بر دوش بار احمقان

گاو شیطانی ز رحمن دم مزن

نیست ساقی دور دوران پایدار

باده دور افکن ز دوران دم مزن

رخ بتاب از غیر چون نور علی

در رخ اوباش حیران دم مزن