گنجور

 
نورعلیشاه

خلوتی در سرای درویشان

بطلب از خدای درویشان

محرمان حریم لاهوتند

ساکنان سرای درویشان

منزلی نیست در جهان حق را

جز دل با صفای درویشان

با رضای خدایکیست یکی

در دو عالم رضای درویشان

هر دم از خوان غیب مائده

میرسد از برای درویشان

نعمت لایزال و لم یزل است

خوان بذل و عطای درویشان

قطره بیش نیست دریاها

زابر جود و سخای درویشان

از خودی رست با خدا پیوست

هرکه شد مبتلای درویشان

هست پاک از غبار کبر و ریا

دامن کبریای درویشان

مدعای دو کون شاهان را

حاصلست از دعای درویشان

مهر و مه راست روز و شب در سر

سایه گستر لوای درویشان

در جهان بهر لقمه باشند

پادشاهان گدای درویشان

خوش نوا ساز عالمند و بود

بینوائی نوای درویشان

سر خوش آنکه نهاده بر گردن

طوق مهر و وفای درویشان

سرو جانم فدای آنکه بود

سرو جانش فدای درویشان

تا نهم پای بر سر افلاک

سرنهادم بپای درویشان

در دل و جان مراست نور علی

جلوه گر از لقای درویشان