ای ماه رویت چون مهر تابان
ما را بکویت از مشرق جان
خلقی بکویت هر سو شده جمع
جمعی ز مویت گشته پریشان
روی تو برجی پر ماه انور
لعل تو درجی پر در و مرجان
پیچان ز مویت زنار ترسا
تابان ز رویت انوار ایمان
زین بحر اخضر دانی چه دارم
اشکی چو گوهر در دیده غلطان
چون با تو بستم پیمان عهدی
نبود شکستن در عهد پیمان
گفتی چو اسرار نور علی را
طبع گهر بار کلکی در افشان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چندان که گفتم: خاطر مرنجان
رنجید و رنجاند آن شاه خوبان
با آه سردم، با روی زردم
سر در بیابان، مانند باران
آشفته حالم، بی پر و بالم
[...]
چون سروآزاد برسر فرازان
هرسو نشاندی دربند فرمان
از کفر زلفش بس مر دره را
زنار بستی بر گردن جان
خود بت پرست و در بت پرستیش
[...]
دل رو به خیمه رخ سوی میدان
تن رهن خنجر جان وقف پیکان
سر بر کف دست پا بر سر جان
بر هر چه جز دوست افشانده دامان
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.