گنجور

 
قاسم انوار

چندان که گفتم: خاطر مرنجان

رنجید و رنجاند آن شاه خوبان

با آه سردم، با روی زردم

سر در بیابان، مانند باران

آشفته حالم، بی پر و بالم

پیوسته نالم، مسکین غریبان!

چندان که گویم، نامش چه گویم؟

ماه منور، شمع شبستان

مانند رویت وردی ندیدم

مانند قدت سروی خرامان

همراه زاهد چون نیست ممکن

بخش قلندر راه بیابان

هرکس بوصفی این راه رفتند

قاسم فنا شد در عشق جانان

 
 
 
قاسم انوار

با گیل دلبر گفتم که: ای جان

تی دوست داریم، تی بنده فرمان

خندید چون گل و ز ناز می گفت :

هینی خوآندی، هینی و ساکان

گفتم: غریبم و آنگاه عاشق

[...]

نورعلیشاه

ای ماه رویت چون مهر تابان

ما را بکویت از مشرق جان

خلقی بکویت هر سو شده جمع

جمعی ز مویت گشته پریشان

روی تو برجی پر ماه انور

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نورعلیشاه
یغمای جندقی

دل رو به خیمه رخ سوی میدان

تن رهن خنجر جان وقف پیکان

سر بر کف دست پا بر سر جان

بر هر چه جز دوست افشانده دامان

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه