تا مهر روی یار برآمد ز بام ما
افتاد عکس طلعت ساقی بجام ما
روز نخست منشی تقدیر سر غیب
بنوشته بر جریده هستی دوام ما
ساقی بیار باده که بر روی نقد دل
زد سکه نقش خاتم لعلش بنام ما
غیر از صبا ز گلشن جان کیست تا برد
هر صبحدم بحضرت جانان سلام ما
تا از کمند دهر جهانی سمند عمر
در دست باده داده چه نقش و چه نام ما
از موی مشکفام تو برخاست نافه
خوشتر ز بوی نافه چین شد مشام ما
تا منزل رهی نشناسند اهل دل
روشن شده است نور علی در مقام ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بهزیبایی حالوهوای عاشقانه و جذاب شاعر را بیان میکند. در آغاز با اشاره به ظهور زیبای محبوب، شاعر از تصویر آن محبوب در جامش سخن میگوید. سپس به تقدیر و سرنوشت میپردازد و مینویسد که نوشیدن شراب از ساقی، نشاندهندهی عشق و محبت اوست. شاعر خواهان بادهای است که دلش را عشق محبوب پر کند و به ذکر صبحگاهان و سلام به محبوب میپردازد. همچنین، او به عمر و زمان نیز اشاره میکند و میگوید که وجود محبوب نور و راه را برای اهل دل روشن ساخته است. در کل، شعر حالتی عاشقانه و عرفانی دارد و به زیباییهای عشق و محبوبیت میپردازد.
هوش مصنوعی: زمانی که خورشید چهره یار بر فراز بام ما طلوع کرد، تصویر زیبای ساقی در جام ما افتاد.
هوش مصنوعی: در آغاز زندگی، سرنوشت من قبل از ورود به این دنیا بر روی ورق زندگیام نوشته شده است که نشاندهنده ادامه حیات من است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بادهای بیاور که بر روی دل، سکهای نقش بسته است که نشانگر نام ماست و به رنگ لعل میدرخشد.
هوش مصنوعی: به جز نسیم صبا، که میتواند از باغ جان پیام برساند، چه کسی دیگر میتواند هر صبح به معشوق سلام ما را برساند؟
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که در طول زندگی، ما تحت تاثیر زمان و جریان زندگی هستیم. در این مسیر، میتوانیم از لحظات خوشی که با نوشیدن شراب و لذت بردن از زندگی به دست میآوریم، بهرهمند شویم. در واقع، اشاره دارد به این که در کنار خوشیها و آزادیهایی که داریم، نام و نشانی از ما باقی میماند.
هوش مصنوعی: از موی خوشبوی تو عطر خوشی برخواست که بویی بهتر از عطر چینی میباشد و مشام ما را پر کرده است.
هوش مصنوعی: اهل دل تا زمانی که به مقصد نرسند، نمیتوانند راه را بشناسند. در جایگاه ما، نور علی روشن شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خیز ای غلام باده درافکن به جام ما
کز وصل توست گردش گردون غلام ما
گر لایق است چشمة خورشید را فلک
خورشید باده را فلکی کن ز جام ما
آن قاصد است باده که جان است مقصدش
[...]
ساقی به نورِ باده برافروز جامِ ما
مطرب بگو که کارِ جهان شُد به کامِ ما
ما در پیاله عکس رخِ یار دیدهایم
ای بیخبر ز لَذَّتِ شُربِ مُدامِ ما
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
[...]
ساقی بیا که دور فلک شد به کام ما
خورشید را فروغ ده از عکس جام ما
گلگون می درآر به میدان کنون که هست
رخش سپهر و توسن ایام رام ما
آن ترک را به یک دو قدح مست کن چنان
[...]
مستی ربوده از کف هستی زمام ما
مطرب نمی دهد خبری از مقام ما
تا گشته ایم غافل ازو دور مانده ایم
پدرام می شویم که وحشی است رام ما
دانی که نور مردمک چشم عالمیم
[...]
صبح گدا و شام ز خورشید روشن است
گر قادری ببخش چراغی به شام ما
ما را به کام خویش بدید و دلش بسوخت
دشمن که هیچ گاه مبادا به کام ما
در خلوتی که دختر رز نیست، عیش نیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.