گنجور

 
نورعلیشاه

نسیم گلشن کوی تو صبحدم ما را

شکفت غنچه دل بلبلان شیدا را

چنان بعشق رخت برده ئی دلم از کف

که حسن طلعت یوسف دل زلیخا را

چه ذره پست شود آفتاب عالمتاب

نمائی ار به بلندی جمال زیبا را

کجا زبان بملامت گشائی ار بینی

بنور دیده مجنون جمال لیلا را

دمی بدیده وامق درآو خوش بنشین

گرت هواست که بینی عذار عذرا را

زبان بکام دل اکنون گشاده نور علی

که زنده از سخنش میکند مسیحا را

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode