ابرویش از بام دل سرمیزند
یا هلالی حلقه بر در میزند
هر شبم دل در خم گیسوی او
تا سحر پهلو بعنبر میزند
تشنه کامان زلال خویش را
آستین بر دیده تر میزند
جان من طوطی شکر خای اوست
در لبش قند مکرر میزند
کینه را در سینه کی ره میدهد
هرکه دم از مهر حیدر میزند
کشتی ما را بغرقاب گناه
غیر عفو او که لنگر میزند
آستین افشان گدای در گهش
پشت پا بر قصر قیصر میزند
پای بست شهد دنیا چون مگس
از تاسف دست بر سر میزند
هرکرا نور علی شد متکاء
تکیه بر خورشید انور میزند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکرا عشقت به هم برمیزند
عاقبت چون حلقه بر در میزند
طالعی داری که از دست غمت
هرکرا دستیست بر سر میزند
در هوای تو ملک پر بفکند
[...]
مرغ گردون در رهش پر میزند
بر درش چون حلقهای سر میزند
آفتاب از کوه سر بر میزند
ماهروی انگشت بر در میزند
آن کمانابرو که تیر غمزهاش
هر زمانی صید دیگر میزند
دست و ساعد میکُشد درویش را
[...]
دل چو دم از عشق دلبر میزند
پشت پا بر بحر و بر برمیزند
در خرابات فنا جام بقا
شادی ساقی کوثر میزند
عشق میگوید دل و دلبر یکی است
[...]
گریه دارد،دست بر سر می زند
آتش اندر چرخ واختر می زند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.