دل که از لعل لبش جام شرابی دارد
زآتش عشق رخش جان کبابی دارد
بس بخون دلم آغشته سرانگشت جفا
خوش نگارین بکف دست خضابی دارد
زیر تیغش ز چه رو رقص کنان سرننهم
آنکه در کشتن من وجد و شتابی دارد
عاشقانه چه کنم گر نکشم بار عتاب
زانجفا پیشه که هر لحظه عتابی دارد
آنچه در چاه زنخدان تو پابست بود
هر دم از زلف تو در دست طنابی دارد
جز بمعموره عشق تو ندارد وطنی
دل که از گنج غمت کنج خرابی دارد
همچو نور علیش مسند جم جای بود
هرکه امروز بکف جام شرابی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و دردهای ناشی از آن میپردازد. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق خود صحبت میکند و با کنایههای مختلف احساساتش را ابراز میکند. دل او با عشق معشوقش آتشزده و در عذاب است. همچنین، شاعر به عتابها و ظالمیهای معشوق اشاره میکند که هر بار او را مجازات میکند. به طور کلی، این شعر از شوق و درد عشق و وابستگی شاعر به معشوقش حکایت دارد.
هوش مصنوعی: دل که از زیبایی لب او خوشگوار و شاداب است، عشق به چهرهاش آن چنان جان را میسوزاند که گویا جان در آتش کبابی شده است.
هوش مصنوعی: دلم پر از غم و اندوه است و این درد را در سرانگشتانم حس میکنم. زیبایی این دنیا در دست کسی است که قلمی به رنگ سرخ دارد و میتواند با آن نقاشی کند.
هوش مصنوعی: به خاطر چنگالهای تیزش، چرا باید با شوق و طربسر تسلیم مرگ شوم؟ او که در کشتن من شتاب و حرارتی دارد.
هوش مصنوعی: عاشقانه چه باید کرد که اگر نارضایتی و سرزنشهای او را تحمل نکنم، زیرا او هر لحظه نارضایتیای دارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در چاه زیبایی تو گیر کرده است، اکنون با زلف تو در دست طنابی قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل هیچ سرزمین یا مکانی جز عشق تو ندارد، زیرا از غم تو در ویرانی و خرابی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: هرکس امروز در دستش جام شرابی دارد، مثل نور علیش، در مسند جمشین جایگاه رفیعی خواهد داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
چشم مست تو به هر گوشه، خرابی دارد
نرگس مست خوشت، گر چه چو من بیمار است
ای خوشا نرگس مست تو که خوابی دارد
رسن زلف تو در رشته جان من و شمع
[...]
آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
از سَرِ کُشتهٔ خود میگذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
[...]
هر که در دیر مغان جام شرابی دارد
رسدش گر به فلک ناز و عتابی دارد
آنکه در میکده بگرفت به کف رطل گران
چرخ بر روی میش حکم حبابی دارد
روضه و حور به کوثر چه کند یاد آنک او
[...]
خضر اگر بر لب کس منت آبی دارد
بگذر از چشمهٔ حیوان که سرابی دارد
التفاتش به لب تشنهٔ ما نیست، دریغ
هر که جام سخنی، زهر عتابی دارد
همه عاشق نکند دست به زلف تو دراز
[...]
از بتان شسته عذاری که حجابی دارد
چشم بد دور که خوش عالم آبی دارد
خار در دیده بی پرده شبنم شکند
از حیا چهره هر گل که نقابی دارد
به دل روشن اگر یار نمی پردازد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.