خضر اگر بر لب کس منت آبی دارد
بگذر از چشمهٔ حیوان که سرابی دارد
التفاتش به لب تشنهٔ ما نیست، دریغ
هر که جام سخنی، زهر عتابی دارد
همه عاشق نکند دست به زلف تو دراز
هر جنون شوری و هر سلسله تابی دارد
لن ترانی شنود مهتر ما، بی ارنی
این حدیث است که هر وقت جوابی دارد
برگ گل را ندهد زحمت دیبا و حریر
او که چون حیرت دیدار ، نقابی دارد
آسمان گر به جدل پای در آرد به رکاب
رخش ما نیز عنانی و رکابی دارد
نظم عرفی ، تر و تازه است؛ چه عالی ، چه وسط
خار و گل هر چه دهد، حسن شبابی دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعات عشق و زیبایی میپردازد و به نقش و اهمیت آنها در زندگی اشاره دارد. شاعر با استفاده از نمادها و تصاویری همچون "چشمه حیوان" و "لب تشنه" به توصیف احساسات عمیق انسانی میپردازد. او به این مسئله اشاره میکند که عشق و زیبایی نمیتواند به سادگی به دست آید و هر کس باید تلاش کند تا به آن برسد. در نهایت، شاعر بیان میکند که زیبایی و عشق همچون گل و خار در زندگی وجود دارند و هر کدام نقشی ویژه دارند.
هوش مصنوعی: اگر کسی بر لب دریا آبی برای نوشیدن داشته باشد، از چشمهای که زندهگیبخش است بگذرید، زیرا آن چشمه فقط تصوری خیالی است.
هوش مصنوعی: او به ما که تشنهٔ محبت و کلامش هستیم، توجهی ندارد. افسوس بر کسی که سخن از او سرشار از طعم تلخ انتقاد و سرزنش است.
هوش مصنوعی: همه به عشق تو مجنون شدهاند و هر کسی که به زلف تو دست بزند، شوری و جذابی خاصی را تجربه میکند.
هوش مصنوعی: هرگز مرا نخواهی دید، پس شنیدنش از تو بیمعناست؛ چرا که هرگاه جوابی برای گفتن باشد، این داستان هرگز نغز نخواهد بود.
هوش مصنوعی: برگ گل نمیتواند زیبایی دیبا و حریر را به نمایش بگذارد، زیرا مانند شگفتی دیدار، پوششی دارد که آن را پنهان میکند.
هوش مصنوعی: اگر آسمان قصد جنگ داشته باشد و به میدان بیاید، ما هم آمادهایم و سلاح و ابزار خود را داریم.
هوش مصنوعی: نظم عرفی همیشه شاداب و زنده است؛ چه در اوج زیبایی و چه در میان چیزهای ناهمگون، هر چیزی که باشد، حس جوانی و زیبایی خاصی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد
چشم مست تو به هر گوشه، خرابی دارد
نرگس مست خوشت، گر چه چو من بیمار است
ای خوشا نرگس مست تو که خوابی دارد
رسن زلف تو در رشته جان من و شمع
[...]
آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
از سَرِ کُشتهٔ خود میگذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
[...]
هر که در دیر مغان جام شرابی دارد
رسدش گر به فلک ناز و عتابی دارد
آنکه در میکده بگرفت به کف رطل گران
چرخ بر روی میش حکم حبابی دارد
روضه و حور به کوثر چه کند یاد آنک او
[...]
از بتان شسته عذاری که حجابی دارد
چشم بد دور که خوش عالم آبی دارد
خار در دیده بی پرده شبنم شکند
از حیا چهره هر گل که نقابی دارد
به دل روشن اگر یار نمی پردازد
[...]
بی تو معموره ی دل رو به خرابی دارد
مو به مویم ز جنون سلسله تابی دارد
برنیاید ز فلک در طلبت کام جهان
همچو آن تشنه که پیراهن آبی دارد
آخر کار دل از عشق تو پیداست که چیست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.