خوش وقت صبوحیان شبخیز
بر دست گرفته آتش تیز
آتش نه که آب زندگانی
آبی است ولیکن آتش انگیز
تلخی و هزار جان شیرین
جانی و هزار ملک پرویز
ای دوست بیا بهرغم دشمن
گر خون من است در قدح ریز
تا می به معاد خود رسد باز
با خون دل منش برآمیز
ناگه گیرد اجل گریبان
از دامن دوستان درآویز
پرهیز مکن ز می بیاموز
عیش و طرب و ز خود بپرهیز
جان است به جانی آرزومند
دریاب نزاریا و مستیز
بنشین پس کار خویش بنشین
برخیز ز هرچه هست برخیز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دشمن دوست روی پرهیز
چون هیزم خشک و آتش تیز
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
وقت طرب است، ساقیا، خیز
در ده قدح نشاط انگیز
از جور تو رستخیز برخاست
بنشان شر و شور و فتنه، برخیز
بستان دل عاشقان شیدا
[...]
برخیز و صبوح را برانگیز
جان بخش زمانه را و مستیز
آمیخته باش با حریفان
با آب شراب را میامیز
یاد تو شراب و یاد ما آب
[...]
گفتم: چه بود گیاهِ ناچیز
تا در صفِ گل نشیند او نیز؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.