چو ماه از گنبد خضرا برآمد
به عذرا از درم عذرا برآمد
عرق بر خرمن ماهش نشسته
چو شبنم برکنار کوثر آمد
فرو هشته دو گیسوی مسلسل
که هر یک زان کمند دیگر آمد
در آن گرمی ز تنگی دهانش
نفس پیچیده از حلقش برآمد
گرفتم برکنارش تنگ اگرچه
میانش در کنارم لاغر آمد
ببوسیدم بنا گوش چو سیمش
عجب کز سیم بویِ عنبر آمد
بدو گفتم عجب می دارم الحق
که یادت از من غم پرور آمد
به من گفت ای فلان از فرط مستی
جهان گویی مگر بر تو سرآمد
بحمدالله فراغت داری از من
که یک جامت به صد جان خوش تر آمد
به سر در پاش افتادم که زنهار
سر شوریده از خوابم برآمد
نزاری هم مگر بینی به خوابش
به بیداری که را کی باور آمد
محال عقل باری نیست مارا
که کس را نیم شب در بر خور آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو او را پایه زیشان برتر آمد
تمامی را جهانی دیگر آمد
کسی کافکند خود را، بر سر آمد
خودافکن با همه عالم برآمد
به پیش خویش خواندش چون در آمد
سلامش گفت وحالی در سر آمد
نباتت بر لب شکّر برآمد
زمرد گرد یاقوتت درآمد
ز گلبرگ تو سنبل سر برآورد
زهی سنبل که از گل بر سر آمد
رخت منشور خوبی داشت بی خط
[...]
چنان قطبی چو در مغرب سرامد
ز مشرق چتر شمسالدین برآمد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.