امروز که باده می توان خورد
یک هفته بهانه می توان کرد
هان تا به موافقت برآریم
از مغزِ خمِ گرفته سر گرد
هر کو سرِ پایِ خم ندارد
گو هم چو زمانه گردِ سر گرد
چون لاله کنیم از پیاله
رویی که شده ست چون گلِ زرد
زان می که ز عکسِ پرتوِ او
از چوبِ سیه برون دَمَد ورد
زان می که پلنگِ هیبت او
با عقل کند چو شیر ناورد
بر سنگ زدیم شیشۀ نام
از ننگِ وجودِ ناز پرورد
چون فایده نیست چند نالیم
از جورِ رقیبِ ناجوان مرد
هیهات که صرصرِ ملامت
طوفان ز وجودِ ما برآورد
ما پختۀ کارگاهِ عشقیم
گو عقل مکوب آهنِ سرد
بیزار شدیم از نزاری
ماییم و حریفِ دُردیِ درد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به لذتبردن از زندگی و نوشیدن شراب اشاره میکند و به مفهوم عشق و لذتهای آن میپردازد. او تأکید دارد که باید از لحظات خوش استفاده کرد و در برابر سختیها و ناملایمات زندگی، احساس یأس نکند. همچنین، او بر ناپایداری دنیا و بیفایده بودن نالهها در برابر بیعدالتیها تأکید میکند و در نهایت بر عشق و همراهی با درد و رنج تأکید میکند. شاعر به نوعی به پذیرش سرنوشت و پیگیری لذتهای زندگی دعوت میکند.
هوش مصنوعی: امروز که فرصتی برای لذت بردن از شراب داریم، میتوان هفتهها بهانهتراشی کرد.
هوش مصنوعی: برای اینکه با هم همنظر و همصدا شویم، باید از عمق درد و رنجی که در دل داریم، عبور کنیم.
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگی خود به ایستادگی و ثبات پایبند نباشد، مانند زمانه به دور خود میچرخد و بیهدف است.
هوش مصنوعی: زمانی که لالهای به رنگ زرد میروید، گویی از پیالهای سر برآورده است.
هوش مصنوعی: از آن مای که به خاطر تابش نور او از چوبی تیره و سیاه، جلوه و نوری به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: از آن مایع که شیری با آن جانوران قویهیکل را از پا در میآورد، پلنگی هم که پرهیبت است، عقلش را بر دوش میکشد.
هوش مصنوعی: ما با ضربهای بر سنگ، نامی را حک کردیم تا از شرمساری وجود موجودی نازپرورده رهایی یابیم.
هوش مصنوعی: وقتی فایدهای ندارد، چرا از ظلم و ستم رقیب بیرحم شکایت کنیم؟
هوش مصنوعی: نه، هرگز. طوفان تند باد ملامت نمیتواند از وجود ما برآید.
هوش مصنوعی: ما در کارگاه عشق به حدی رسیدهایم که دیگر نیازی به درک عقلانی نداریم، مانند آهن سردی هستیم که دیگر نیازی به ضربه زدن و شکل گرفتن ندارد.
هوش مصنوعی: از چیزهای زودگذر و ناپایدار دلزده شدهایم، ما کسانی هستیم که به نوشیدنیهای تلخ و دردناک عادت کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور وی چنین بود که رعناست
طیره شده و روان پر درد
یک روی ز شرم دوستان سرخ
یک روی ز بیم دشمنان زرد
ای در دل عاشقان تو درد
و ای چهره دوستان تو زرد
از جمله عاشقان منم طاق
وز باره نیکوان توئی فرد
سر برزند از غم تو هر شب
[...]
ای مانده من از جمالِ تو فرد
هجرانِ تو جفتِ محنتم کرد
چشمیست مرا و صدهزار اشک
جانیست مرا و یک جهان درد
گردونِ کبودپوش کردهست
[...]
گر بنده نظامی از سر درد
در نظم دعا دلیریی کرد
بر خور ز جوانی ای جوان مرد
زیرا که بر از جهان ، جوان خورد
در نفی و فنا و جسم خاکی
اثبات بقا نمی توان کرد
از هر که سخن کنند و گویند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.