امروز که باده می توان خورد
یک هفته بهانه می توان کرد
هان تا به موافقت برآریم
از مغزِ خمِ گرفته سر گرد
هر کو سرِ پایِ خم ندارد
گو هم چو زمانه گردِ سر گرد
چون لاله کنیم از پیاله
رویی که شده ست چون گلِ زرد
زان می که ز عکسِ پرتوِ او
از چوبِ سیه برون دَمَد ورد
زان می که پلنگِ هیبت او
با عقل کند چو شیر ناورد
بر سنگ زدیم شیشۀ نام
از ننگِ وجودِ ناز پرورد
چون فایده نیست چند نالیم
از جورِ رقیبِ ناجوان مرد
هیهات که صرصرِ ملامت
طوفان ز وجودِ ما برآورد
ما پختۀ کارگاهِ عشقیم
گو عقل مکوب آهنِ سرد
بیزار شدیم از نزاری
ماییم و حریفِ دُردیِ درد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور وی چنین بود که رعناست
طیره شده و روان پر درد
یک روی ز شرم دوستان سرخ
یک روی ز بیم دشمنان زرد
ای در دل عاشقان تو درد
و ای چهره دوستان تو زرد
از جمله عاشقان منم طاق
وز باره نیکوان توئی فرد
سر برزند از غم تو هر شب
[...]
ای مانده من از جمال تو فرد
هجران تو جفت محنتم کرد
چشمیست مرا و صدهزار اشک
جانیست مرا و یک جهان درد
گردون کبودپوش کردست
[...]
گر بنده نظامی از سر درد
در نظم دعا دلیریی کرد
بر خور ز جوانی ای جوان مرد
زیرا که بر از جهان ، جوان خورد
در نفی و فنا و جسم خاکی
اثبات بقا نمی توان کرد
از هر که سخن کنند و گویند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.