ای در دل عاشقان تو درد
و ای چهره دوستان تو زرد
از جمله عاشقان منم طاق
وز باره نیکوان توئی فرد
سر برزند از غم تو هر شب
از برج دلم ستاره درد
تا چند ره تو بایدم رفت
تاچند غم تو بایدم خورد
یک روز برم نیائی آخر
ای عشوه فروش ناجوانمرد
وقت تو عزیز باشد ای جان
خلوت نتوان ز تو طلب کرد
در حجره عاشق آی و منشین
بر پای سلام کن و برگرد
هر چند که کودکی و نادان
چون طیره دهی مرا زهی مرد
بد مهر کسی و بی محابا
کز مرد همی برآوری گرد
فرزند که بودی از که زادی
گوئیت کدام دایه پرورد
درد او جفا تو از قوامی
بی مهره به مهر برده ای نرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عشق و درد عاشق است. شاعر از غم و زخم دل ناشی از عشق میگوید و به زردی چهرۀ دوستان اشاره میکند. او در تلاش است که با این عشق دلتنگیاش را تحمل کند و میپرسد تا چه زمانی باید در این راه برود و غم را بشنود. شاعر از طرف مقابل میخواهد که به او توجه کند و از او میخواهد که در لحظهای با او باشد. او به ناپایداری عشق و بیمهر بودن معشوق اشاره میکند و به این فکر است که عشقش بر او چه تأثیری گذاشته است. در نهایت، او از سختیهایی که عشق به او تحمیل کرده، سخن میگوید و به نشانههایی از جفا و نادانی در روابط اشاره میکند.
هوش مصنوعی: تو برای عاشقان درد و حزن هستی و چهرهات برای دوستان خالی از نشاط و شادی است.
هوش مصنوعی: من هم از عاشقان تو هستم و تو در میان نیکان و خوبان، بینظیری.
هوش مصنوعی: هر شب از دل پر درد من، ستارههای غم تو به آسمان میتابند.
هوش مصنوعی: چقدر باید در این مسیر قدم بزنم و تا کی باید غصهی تو را تحمل کنم؟
هوش مصنوعی: یک روز نیایی، ای عشوهگری که انصاف نداری.
هوش مصنوعی: زمان تو ارزشمند است، ای جان. در این خلوت نمیتوان از تو چیزی خواست.
هوش مصنوعی: در محفل عاشقانه وارد شو، بر پا نایست و با سلام برگرد.
هوش مصنوعی: هر چند که تو هنوز کودک و نادانی، اما وقتی که مرا به چالش میکشی، آنچنان از خودم راضی و قوی میشوم که ارزش و اعتبارم بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: محبت کسی را نداشته باش و بیپروا از دیگران به دور خود گرد و غبار ایجاد کن.
هوش مصنوعی: اگر به گذشتهات فکر کنی، باید از چه کسی به دنیا آمدهای و چه کسی تو را بزرگ کرده است، صحبت کنی.
هوش مصنوعی: درد او از این است که تو با بیاحساسیتیت، بازی محبت را به نفع خود رقم زدهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دور وی چنین بود که رعناست
طیره شده و روان پر درد
یک روی ز شرم دوستان سرخ
یک روی ز بیم دشمنان زرد
ای مانده من از جمالِ تو فرد
هجرانِ تو جفتِ محنتم کرد
چشمیست مرا و صدهزار اشک
جانیست مرا و یک جهان درد
گردونِ کبودپوش کردهست
[...]
گر بنده نظامی از سر درد
در نظم دعا دلیریی کرد
امروز که باده می توان خورد
یک هفته بهانه می توان کرد
هان تا به موافقت برآریم
از مغزِ خمِ گرفته سر گرد
هر کو سرِ پایِ خم ندارد
[...]
یک شیشه که خوش فرو توان برد
بهتر ز دو صد سبوی پر درد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.