گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

ترا که صحبت اهل دلی نکرده فتوح

بقای خضر چه دانی چه بود و کشتی نوح

شود چو چشمه خورشید نور بخش دلت

گرت ز جام صفا می دهند وقت صبوح

چو راح در سرت افتد به راه عقل مرو

که راح آفت عقل آمده ست و راحت روح

خوش است مستی و رندی بیا و می در ده

که ما ز زهد و ورع توبه کرده ایم نصوح

رعایت دل عشّاق کن که وقت نیاز

جهان خراب کند گوشه دل مجروح

مرا به شرح مگو کین بهشت و آن دوزخ

که مرد اهل ز دیوانه نشنوند مشروح

لطیفه های نزاری نگر زخمریّات

چه می کنی زمقامات مادح و ممدوح