گنجور

 
خواجوی کرمانی

حیات‌بخش بُود باده خاصه وقت صبوح

که راح را بُود آن دم خواص جوهر روح

فکنده مرغ صراحی خروش در مجلس

چو بلبلان سحر در چمن به وقت صبوح

مباش بی لب یاقوت و جام یاقوتی

که نیست بی می و معشوق در زمانه فتوح

مرا چو توبه گنه بود توبه کردم از آن

که گر نکرد گناه از چه توبه کرد نصوح

نوشته‌اند بر اوراق کارنامهٔ عشق

که رند را نبُود در صلاح و توبه صلوح

مرا که از درت امید فتح بابی نیست

دَرِ دو لختی چشم است بر رهت مفتوح

خیال نرگس مستت چو در دلم گذرد

شود ز خنجر خونریز او دلم مجروح

فشاند بر جگر ریش من غم تو نمک

نبشت دفتر حسن ترا خط تو شروح

گر آب دیده ز سر برگذشت خواجو را

گمان مبر که به طوفان هلاک گردد نوح