گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حکیم نزاری

رهِ عشّاق سپردن به دل آزاری نیست

جز به دل سوزی و دل جویی و دل داری نیست

چه کنم با دل شوریده که از بدو وجود

مست جامی ست که امّید به هشیاری نیست

چون تبرّا و تولّا به مشعبد گهِ عشق

بازیی نیست که از حقّه برون آری نیست

چاره تسلیم و رضا بیش مگو از من و ما

هیچ تدبیر دگر تا که بنسپاری نیست

ما به جان حاضر وقتیم و به دل ناظر دوست

سیر عاشق به گرانی و سبک باری نیست

آب و غربال بود دعوی بی معنی و هیچ

خاک بر یاری یاری که همه یاری نیست

از نزاری تو به زاری نکنی بیزاری

شرط آزار بر آن است که بیزاری نیست