گنجور

 
حکیم نزاری

دانی مرا به توبه چرا التفات نیست

زیرا که روی توبه ما در ثبات نیست

در آتش فراغ اگر می نمیخورم

تسکین التهاب به آب فرات نیست

گو گرد راز آتش باکو شنیده ای

کز سوختن به غربت قلزم نجات نیست

دودی سیه به جای نفس میرود ز حلق

عهد فراق و مدت هجران حیات نیست

با شاهدان مجالست و توبه برقرار

این خود حکایتی است که در ممکنات نیست

در صحبت رنود خرابات و متّقی

چیزی طمع مدار که در کاینات نیست

با شاهدان کوی خرابات های و هوی

زین بت پرست حاجت عزّی و لات نیست

مایل به روح و راح چو حاجی به کعبه ایم

این جا مجال شرح و محل صفات نیست

آنجا که پرتو حسنات مهیمن است

ماهیّتی ز مظلمه ی سیئات نیست

ماییم و پای خنب نزاری و دست دوست

از ما ببر اگر سر پیوند مات نیست

تن در زفان خلق ده و ترک توبه کن

ممکن نمیشود سر این قصه هات نیست

 
 
 
عبید زاکانی

ما را ز شوق یار بغیر التفات نیست

پروای جان خویش و سر کاینات نیست

از پیش یار اگر نفسی دور می‌شوم

هر دم که میزنم ز حساب حیات نیست

در عاشقی خموشی و در هجر صابری

[...]

صائب تبریزی

از ششدر جهات، امید نجات نیست

دربند روزگار، نجات از جهات نیست

طفلان مهد خاک ز شیرند بی نصیب

این گاهواره گویی از این امهات نیست

چون بید هر که تلخی بی حاصلی کشید

[...]

خالد نقشبندی

هرگز ترحمی به من مبتلات نیست

معلوم شد مرا که تو خوف خدات نیست

مرا در قمار عشق تو جان باختیم لیک

با آن دورخ تو شاهی و پروای مات نیست

بهر بلای جان سخنی جستم از لبت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه