ما را ز شوق یار به غیر التفات نیست
پروای جان خویش و سر کاینات نیست
از پیش یار اگر نفسی دور میشوم
هر دم که میزنم ز حساب حیات نیست
در عاشقی خموشی و در هجر صابری
این خود حکایتیست که در ممکنات نیست
رندی گزین که شیوهٔ ناموس و رنگ و بو
غیر از خیال باطل و جز ترهات نیست
بگذار هر چه داری و بگذر که مرد را
جز تَرک توشه، توشهٔ راه نجات نیست
از خود طلب که هر چه طلب میکنی ز یار
در تنگنای کعبه و در سومنات نیست
دریوزه کردم از لب دلدار بوسهای
گفتا برو عبید که وقت زکات نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و شوق به معشوق است. شاعر بیان میکند که عشق واقعی فراتر از نگران بودن برای جان و هستی است و هر لحظه دوری از یار، به معنای زوال زندگی نیست. در عشق، سکوت و صبر ارزشمند است، و رندی و دوری از ظواهر غیرواقعی لازم است. شاعر تأکید میکند که تنها با ترک دنیا و وابستگیهاست که میتوان به نجات رسید و در جستجوی عشق حقیقی، باید ریشههای خود را شناخت. در انتها، اشارهای به عطش شاعر برای عشق دارد که حتی در خلوت و در خواستههای مادی، به دنبال نزدیکی به محبوب است.
هوش مصنوعی: ما از عشق و شوق معشوق به چیز دیگری توجه نداریم و هیچ نگرانی درباره جان خود یا مسائل دنیا نداریم.
هوش مصنوعی: هر بار که از یارم دور میشوم، به یاد او زندگیام را نمیشمارم و از حساب روزگار غافل میشوم.
هوش مصنوعی: در عشق، سکوت و در دوری، صبر راستین به کار میآید. این داستانی است که در دنیای ممکنات و عادی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: رندی را انتخاب کن که روش و ویژگیهای او تنها بر پایهٔ تصورات غیرواقعی و سخنان بیاساس نباشد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که داری را رها کن، زیرا برای مرد، تنها با ترک جهان مادی میتواند به نجات برسد.
هوش مصنوعی: از خود بپرس که هر چیزی را که از معشوق خواهانش هستی، در مکانهای مقدس و معروفی چون کعبه و سومنات پیدا نخواهی کرد.
هوش مصنوعی: از محبوبم خواستم که بوسهای به من بدهد، اما او گفت که اکنون زمان پرداخت زکات فرا رسیده و نمیتواند این درخواست را برآورده کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دانی مرا به توبه چرا التفات نیست
زیرا که روی توبه ما در ثبات نیست
در آتش فراغ اگر می نمیخورم
تسکین التهاب به آب فرات نیست
گو گرد راز آتش باکو شنیده ای
[...]
از ششدر جهات، امید نجات نیست
دربند روزگار، نجات از جهات نیست
طفلان مهد خاک ز شیرند بی نصیب
این گاهواره گویی از این امهات نیست
چون بید هر که تلخی بی حاصلی کشید
[...]
هرگز ترحمی به من مبتلات نیست
معلوم شد مرا که تو خوف خدات نیست
مرا در قمار عشق تو جان باختیم لیک
با آن دورخ تو شاهی و پروای مات نیست
بهر بلای جان سخنی جستم از لبت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.