کاش که من بودمی هم ره باد صبا
تا گذری کردمی وقت سحر بر سبا
نامه ی بلقیس جان سوی سلیمان دل
کس نرساند مگر هدهد باد صبا
گر بگشاید ز هم چین سر زلف دوست
بیش نبوید کسی نافه ی مشک ختا
بی هده جان می کنم خون جگر می خورم
این منم آخر چنین دوست کجا من کجا
مهر تو با جان من در ازل آمیختند
هجر ، مرا و تو را کی کند از هم جدا
آری اگر حاسدان تعبیه ای ساختند
شکر که نومید نیست بنده ز فضل خدا
ور بستاند ز من دنیی و دین باک نیست
بر همه چیز دگر غیر تو دارم رضا
یوسف جانم تویی زنده به بوی تو ام
چند کنم پیرهن در غم هجرت قبا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر آرزو میکند که ای کاش مانند باد صبا بود تا در زمان سحر به سبا سفر کند و نامهای از بلقیس به سلیمان بیاورد. او به محبت و پیوند عمیقش با معشوق اشاره میکند و میگوید اگر زلفهای معشوق باز شود، هیچ عطری نمیتواند با آن برابر باشد. شاعر در عین حال از درد فراق و جدایی میگوید و تأکید میکند که مهر محبوبش با جانش پیوند خورده و هیچ چیزی نمیتواند آنها را از هم جدا کند. او به دشمنیها و مشکلات نیز اشاره کرده، اما از لطف خدا ناامید نیست و با وجود تمام سختیها، تنها عشق محبوبش را میطلبد. در نهایت، او از غم هجران خود صحبت کرده و به یاد محبوبش زندگی میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش میتوانستم همراه با نسیم صبحگاهی بروم تا در سحرگاه، از کنار سرزمین سبا عبور کنم.
هوش مصنوعی: نامه بلقیس به سلیمان را هیچکس جز هدهد در نسیم صبح نمیتواند برساند.
هوش مصنوعی: اگر زلف دوست کمی باز شود، هیچ کس نمیتواند بوی خوش مشک ختائی را استشمام کند.
هوش مصنوعی: من بدون اینکه هدایت یا راهنمایی داشته باشم، به حالتی بسیار دردناک و پرخونی دچار شدم. این وضعیت خاص من است و حالتی است از عشق که میپرسم آیا ممکن است چنین دوستی در عالم وجود داشته باشد که مانند من دچار این حال باشد؟
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو از ابتدا در وجود من نهادینه شده است، پس فاصله و جدایی چگونه میتواند ما را از یکدیگر جدا کند؟
هوش مصنوعی: بله، اگر دشمنان و حسودان نقشه ای کشیده باشند، خوشا به حال این بنده که از رحمت و لطف خدا ناامید نیست.
هوش مصنوعی: اگر دنیا و ایمانم را از من بگیرند، برایم مهم نیست؛ زیرا جز تو به هیچ چیز دیگری راضی نیستم.
هوش مصنوعی: عزیزم، تو روح من هستی و وجودم با بوی تو زنده است. چه فایده دارد که در غم جدایی، لباس عزا بپوشم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بر دل ما تا که هست نقش خرد پادشا
جون خرد اندر دل است نقش تو در جان ما
رای تو چون کوکب است همت تو چون سما
حلم تو و طبع توست همچو زمین و هوا
عشق بیفشرد پا بر نمط کبریا
برد به دست نخست هستی ما را ز ما
ما و شما را به نقد بی خودیی در خور است
زانکه نگنجد در او هستی ما و شما
چرخ در این کوی چیست؟ حلقهٔ درگاه راز
[...]
مورچهٔ خط تو، کرد چو موری مرا
کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا
روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم
موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا
چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو
[...]
چند گریزی ز ما ؟ چند روی جا به جا ؟
جان تو در دست ماست همچو گلوی عصا
چند بکردی طواف گرد جهان از گزاف
زین رمه پُر ز لاف هیچ تو دیدی وفا ؟
روز دو سه ای زحیر گِردِ جهان گشته گیر
[...]
چون سحر از بوی گل گشت معطر هوا
از نفس یار ما داد نشانی صبا
نه چه سخن باشد این چیست صبا تا کنم
نسبت بوی خوشش با نفس یار ما
کرد طلوع آفتاب یار درآمد ز خواب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.