امید وصل تو کاری درازست
امید الحق نشیبی بیفرازست
طمع را بر تو دندان گرچه کندست
تمنا را زبان باری درازست
ره بیرون شد از عشقت ندانم
در هر دو جهان گویی فرازست
به غارت برد غمزهت یک جهان جان
لبت را گو که آخر ترکتازست
در این ماتمسرا یعنی زمانه
بسا عید و عروسی کز تو بازست
نگویی کاین چنین عید و عروسی
طرب در روزه عشرت در نمازست
حدیث عافیت یکبارگی خود
چنان پوشیده شد گویی که آزست
نیاز ای انوری بس عرضه کردن
که معشوق از دو گیتی بینیازست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به بیان امید و آرزوهایش درباره وصال معشوق میپردازد. او میگوید که امید به وصال، کار دشواری است و در این راه، ناامیدی و طمع وجود دارد. شاعر از سردرگمی و ناباوری نسبت به راه وصل صحبت میکند و به تأثیر زیبایی معشوق بر روح و جانش اشاره میکند. در دنیای پر از غم و ماتم، عشق معشوق را مانند یک عید و جشن میداند، هرچند که عید و شادی واقعی در غیاب معشوق بیمعناست. در نهایت، شاعر بر نیازمندی به معشوق تأکید میکند، در حالی که معشوق خود از همه نیازمندیها بینیاز است.
هوش مصنوعی: انتظار برای رسیدن به تو کار دشواری است، زیرا حقیقتاً امید به آن اتصال، همیشه در افت و خیز خواهد بود و هیچگاه یکسره به اوج نمیرسد.
هوش مصنوعی: هرچند که طمع به تو دندان دارد و همیشه به دنبال خواستهات است، اما در نهایت درخواستها و آرزوهایمان طولانیتر از آن هستند که به راحتی به آنها برسیم.
هوش مصنوعی: راه عشق تو مرا به بیرون راند و نمیدانم که در این دو جهان، چه گرفتار شدهام. انگار در وضعیت عجیبی قرار دارم.
هوش مصنوعی: چشمانت با زیبایی و فریبایی خود دلها را میدزدند و جانها را به درد میآورند، پس به لبانت بگو که تو نیز با این قدرت، در نهایت به تازگی و شگفتی ادامه میدهی.
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از غم و اندوه، بسیاری از شادیها و مراسمهای عروسی که باید جشن گرفته شوند، به خاطر تو به تاخیر افتادهاند.
هوش مصنوعی: نگو که این جشن و شادی و عروسی در حالتی شاداب و خوشحال است، زیرا در باطن، همه چیز در حال عبادت و دینداری است.
هوش مصنوعی: داستان سلامتی و خوشبختی به طور ناگهانی و به شدت مخفی شد، گویی که در حال آزمایش و امتحان است.
هوش مصنوعی: ای انوری، نیاز و درخواست تو زیاد است، اما بدان که معشوق از تمام دو جهان بینیاز است و نیازی به ارائه و تقاضا ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
طرازی ظنّ برد کاو از طرازست
حجازی نیز گوید از حجازست
رهی خواهی شدن کان ره درازست
به بیبرگی مشو بیبرگ و سازست
بدو گفتند یک دم عمر بازست
سخن گفتن هنوزت با ایازست
به دیدار توام چندان نیازست
که شرحش چون شبِ هجران درازست
دگر خوابم نمی گیرد که تا روز
همه شب چشمم از اندیشه بازست
نیازم در نمی گیرد همانا
[...]
مپیچ اندر سر زلفم، که گازست
ازو بگذر، که کار او درازست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.