دو چشم آهوانش شیرگیرست
کز او بر من روان باران تیرست
کمان ابروان و تیر مژگان
گواهانند کو بر جان امیرست
چو زلف درهمش درهم از آنم
که بوی او به از مشک و عبیرست
در آن زلفین از آن میپیچد این جان
که دل زنجیر زلفش را اسیرست
مگو آن سرو ما را تو نظیری
که ماه ما به خوبی بینظیرست
بیندازم من این سر را به پیشش
اگر چه سر به پیش او حقیرست
خیال روی شه را سجده میکن
خیال شه حقیقت را وزیرست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبهی یک معشوقه است که به مانند آهویی دیدنی است و چشمانش همچون باران تیر به دل شاعر میزند. ابروانش مانند کمان و مژگانش مثل تیرهایی هستند که جان شاعر را هدف قرار دادهاند. زلفهای او بویی خوش دارند که از مشک و عطر بهتر است و شاعر به شدت اسیر زلفهای او شده است. شاعر بر این باور است که معشوقش بینظیر است و هیچکس نمیتواند با او مقایسه شود. او میگوید که حاضر است سرش را در مقابل او به زمین بیندازد، هرچند که این سر در برابر عظمت او کوچک و حقیر است. در پایان، شاعر اشاره میکند که تفکر درباره زیبایی معشوق، در واقع به حقیقتی بزرگتر میانجامد.
هوش مصنوعی: دو چشم مانند آهوهای زیبا و جذاب او، بر من تاثیر عمیق و دلنشینی دارد، به طوری که از آن چشمانش، احساسات و عشق به مانند باران بر قلب من میبارد.
هوش مصنوعی: ابروان مانند کمانی و مژهها به مانند تیرهایی هستند که نشاندهنده زیبایی و جذابیت کسی هستند که بر دل امیری تاثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: موهای درهم او به قدری زیبا و جذاب است که بوی او برای من از هر نوع عطر و خوشبویی بهتر و دلنشینتر است.
هوش مصنوعی: این جان در زلفهای او گره خورده است، چون دل به زنجیر زلفش گرفتار شده است.
هوش مصنوعی: نگو که شبیه آن دختر زیبا وجود دارد، چون ماه ما در زیبایی هیچ همتایی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر چه این سر، به عنوان چیزی کوچک و حقیر در برابر اوست، اما من حاضر هستم آن را به پای او بیفکنم.
هوش مصنوعی: اگر به زیبایی و جذابیت چهره پادشاه فکر کنی و به آن احترام بگذاری، در واقع آن توجه و اشتیاق، نشاندهندهی حقیقتی است که در پس آن زیبایی نهفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رُخش دیبا و اندامش حریرست.
دو زلفش غالیه گیسو عَبیرست.
که بشتاب ای نظامی زود، دیرست
فلک بدعهد و عالم زودسیر است
خرد در راه تو طفلی بشیرست
ز حکم شرع تو زار و اسیرست
مرا از روی خوبان ناگزیرست
نظر بر شاهدان چشمم منیرست
برو خاطر به یاری ده که دایم
دلِ صاحب نظر جایی اسیرست
مریدی کو جوانی در بر آورد
[...]
دل از ده نامهای کهنه سیرست
بگو ده نامهای شیرین، که دیرست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.