گنجور

 
مولانا

دو چشم آهوانش شیرگیرست

کز او بر من روان باران تیرست

کمان ابروان و تیر مژگان

گواهانند کو بر جان امیرست

چو زلف درهمش درهم از آنم

که بوی او به از مشک و عبیرست

در آن زلفین از آن می‌پیچد این جان

که دل زنجیر زلفش را اسیرست

مگو آن سرو ما را تو نظیری

که ماه ما به خوبی بی‌نظیرست

بیندازم من این سر را به پیشش

اگر چه سر به پیش او حقیرست

خیال روی شه را سجده می‌کن

خیال شه حقیقت را وزیرست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۶۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
نظامی

که بشتاب ای نظامی زود، دیرست

فلک بد‌عهد و عالم زود‌سیر است

حکیم نزاری

مرا از روی خوبان ناگزیرست

نظر بر شاهدان چشمم منیرست

برو خاطر به یاری ده که دایم

دلِ صاحب نظر جایی اسیرست

مریدی کو جوانی در بر آورد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه