ما از غم تو شدیم سودایی
ای دوست چرا دمی نمیآیی
بر ما گذری نمیکنی گه گه
ور میگذری دمی نمیپایی
تا تو نظری به ما و من کردی
ماهیّت ما برون شد از مایی
جایی که منیِّ عشق بنشیند
برخیزد از آن منی همه مایی
تا امر نشد ز ابتدا فایض
بر عقل، نشد سَمَر به دانایی
بیزار ز ما و من شدیم آخر
یعنی ز منافقی و رعنایی
شاید که به طعنه دشمنان گویند
ای دوست به دوستان نمیشایی
منظورِ تو یار با تو بنماید
گر آینه ی وجود بزدایی
ارواح جنود شد جنود ارواح
تو بر سرِ کارِ خویشتن رایی
خمخانه ی می به خانقه گیری
گر خانه ی معرفت بیارایی
پالونه بیار و می به راوق کن
تا چند به دیده خون بپالایی
پیرامنِ مصلحت نگردی بیش
گر دامن معصیت نیالایی
زنّارِ مغان اگر نمیبندم
بیبهرهام از بتانِ یغمایی
آن قصّه شنیدهام که بعد از حج
بر بت صلیب شیخ صنعایی
بر شیوه ی او نزاریا کردی
پیرانه سر اقتدا به برنایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلتنگی برای دوست است. شاعر از غم و اندوه بیدوستی میگوید و اینکه چرا دوستش به او نمیآید. او بیان میکند که وقتی دوست به او توجه میکند، او را از خود برون میبرد و به وحدت میرساند. همچنین، شاعر به این نکته اشاره میکند که بدون عشق، عقل و دانایی به دست نمیآید و از جدایی و بیوفایی رنج میکشد. او به صورت کنایه به بیوفایی برخی دوستان اشاره کرده و از اهمیت شناخت و معرفت سخن میگوید. نهایتاً، شاعر بر این باور است که برای رسیدن به حقیقت و معرفت، باید از گناهان دوری کند و به دوستیهای واقعی پرداخته شود.
هوش مصنوعی: ما به خاطر غم تو دچار پریشانی و بیقراری شدهایم، ای دوست، پس چرا هیچ وقت نمیآیی حتی برای یک لحظه؟
هوش مصنوعی: تو هر از گاهی از کنار ما عبور میکنی، اما هیچگاه توقف نمیکنی و لحظهای در کنار ما نمیمانی.
هوش مصنوعی: وقتی تو به ما توجه کردی، وجود واقعی ما از حالت عادی خارج شد و به نوعی تغییر کرد.
هوش مصنوعی: جایی که احساس عشق وجود دارد، از آنجا تمام منیتها و خودخواهیها کنار میرود و به جای آن، احساس همدلی و جمع بودن شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: برای این که به درک و دانایی برسیم، باید ابتدا فهم و عقل را به دست آوریم. بدون این درک اولیه، هیچگونه پیشرفتی در دانش و آگاهی حاصل نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ما از خودخواهی و نفاق دوری گزیدیم و به نوعی به رهایی رسیدیم.
هوش مصنوعی: شاید دشمنان به طعنه بگویند که ای دوست، تو به دوستان خود وفا نمیکنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی دوستت تو را بهتر بشناسد، باید ناخالصیها و زوایای پنهان وجودت را کنار بگذاری و خود واقعیات را به او نشان دهی.
هوش مصنوعی: روحها مانند سربازانی هستند که تحت فرمان تو در کارهای خودت قرار دارند.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی در دل میخانه خوش بگذرانی، ابتدا باید دل خانهی معرفت را زینت ببخشی.
هوش مصنوعی: پالونه بیار و می ریخته را به راه بینداز تا مدت کوتاهی، اشکهایت را پاک کنی.
هوش مصنوعی: اگر بیش از حد به فکر مصلحت خود باشی، ممکن است به گناه و معصیت دامن بزنی.
هوش مصنوعی: اگرچه به کمربند مغان نمیبندم، اما بدون آنها از زیباییهای محبوبان محرومم.
هوش مصنوعی: داستانی را که شنیدهام این است که پس از انجام مناسک حج، شیخ صنعایی به بت صلیب اعتقاد پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: به روش او، زنی نزارا، با موی سپید و سالخورده، به جوانی اقتدا کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر برهنه کردهام به سودایی
برخاسته دل نه عقل و نه رایی
با چشم پر آب پای در آتش
بر خاک نشسته باد پیمایی
چون گوی بمانده در خم چوگان
[...]
ای آنکه نکرد عقل دانایی
جز خدمت درگهت تمنّایی
وی آنکه ندید ذات پاکت را
گردون هزار دیده همتایی
رای تو چو مهر عالم افروزی
[...]
مندیش از آن بت مسیحایی
تا دل نشود سقیم و سودایی
لاحول کن و ره سلامت گیر
مندیش از آن جمال و زیبایی
فرصت ز کجا که تا کنی لاحول
[...]
ای مونس روزگار تنهایی
بر ما شب هجر چند پیمایی
در نزع فتاده ام نظر بر در
تدبیرِ وداع کن چه می پایی
بر بویِ تو جانِ رفته باز آمد
[...]
تا تو روی چو ماه بنمایی
نتوان دید روی بینایی
نیم بالای تو نباشد سرو
که تو سرو تمام بالایی
به تماشا قدم چه رنجه کنی؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.