مرا چیزهایی نمودند روی
که با کس نگفتند کآن را بگوی
بگفتند و گفتیم و نشنود کس
همین است معنیِ سنگ و سبوی
به جز روی او نیست رویی دگر
جزاین روی رویِ دگر نیست روی
همه جان و دل هر چه جز جان و دل
نه جان است و دل بل که سنگ است و روی
مرا مُسکراتی ست در وجد عشق
که از من مخواه آن و از من مجوی
مکن عیب بر دل بداده ز دست
که سیلاب ناگه درآید به جوی
درین بحر غُسلی به رغبت برآر
برو چرکِ نفس از طبیعت بشوی
نمی دانی ای تن فرو داده خوار
به چوگان و دورانِ محنت چو گوی
که عشق نزاری به هر شش جهات
ندا می کند از در و بام و کوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جوان چون بدید آن نگاریده روی
به سان دو زنجیر مرغول موی
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز زلف تو برده ست شبوّی بوی
ازو گشت پر مشک مشکوی و کوی
کجا جوی خون بینی ای دلربای
رخان مرا اندر آن جوی جوی
تو گوئی که دل شستم از تو چرا
[...]
به دل مهر سلطان غازی بجوی
به جان مدح سلطان محمود گوی
زمینست چون مادر مهرجوی
همه رستنی ها چو پستان اوی
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.