مرا چیزهایی نمودند روی
که با کس نگفتند کآن را بگوی
بگفتند و گفتیم و نشنود کس
همین است معنیِ سنگ و سبوی
به جز روی او نیست رویی دگر
جزاین روی رویِ دگر نیست روی
همه جان و دل هر چه جز جان و دل
نه جان است و دل بل که سنگ است و روی
مرا مُسکراتی ست در وجد عشق
که از من مخواه آن و از من مجوی
مکن عیب بر دل بداده ز دست
که سیلاب ناگه درآید به جوی
درین بحر غُسلی به رغبت برآر
برو چرکِ نفس از طبیعت بشوی
نمی دانی ای تن فرو داده خوار
به چوگان و دورانِ محنت چو گوی
که عشق نزاری به هر شش جهات
ندا می کند از در و بام و کوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به زیبایی و عشق اشاره میکند و میگوید که چیزهایی را دیده که نمیتوان با دیگران به اشتراک گذاشت. او بیان میکند که تنها چیزی که ارزش دیدن دارد، روی معشوق است و باقی چیزها بیمعنیاند. وی از جریانات درونی خود در عشق سخن میگوید که از آن نمیتوان خواست یا جستجو کرد. شاعر همچنین به اهمیت پاکسازی دل و طبیعت اشاره میکند و میگوید که باید در این عشق غوطهور شد و از درد و سختیهای زندگی آگاه بود. او عشق را همچون ندا و صدا میداند که در همه جا جاری است.
هوش مصنوعی: چیزهایی به من نشان دادند که برای هیچکس نگفتهاند و من باید آن را بیان کنم.
هوش مصنوعی: گفتند و ما هم گفتیم، اما کسی نشنید. همین موضوع نشاندهندهی مفهوم سنگ و سبو است.
هوش مصنوعی: جز چهرهٔ او هیچ چهرهٔ دیگری وجود ندارد و هیچ ظاهری جز این چهره وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر چیزی که جز جان و دل باشد، مثل سنگ است و فاقد روح و احساس است. جان و دل حقیقتاً ارزشمندند و چیزهای دیگر بدون آنها بیمعناست.
هوش مصنوعی: من حسی شگفتانگیز در عشق دارم که از من نخواهی و نتوانی به دست آوری.
هوش مصنوعی: اگر به دلی که به خاطر عشق آسیبدیده، عیبجویی کنی، ممکن است ناگهان احساسات و هیجانات شدیدی در آن بیدار شود.
هوش مصنوعی: در این دریا، با میل و رغبت غسل کن و آلودگیهای نفس را از طبیعت خود بشوی.
هوش مصنوعی: نمیدانی ای کسی که به دنیا و زندگی مادی وابستهای، در چنگال سختیها و مشکلات، همچون گوی در بازی به این سو و آن سو رانده میشوی.
هوش مصنوعی: عشق نزار در همه جا خود را نشان میدهد و از هر طرف، چه از در و چه از بام و چه از کوی، صدای خود را به گوش میرساند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
جوان چون بدید آن نگاریده روی
به سان دو زنجیر مرغول موی
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز زلف تو برده ست شبوّی بوی
ازو گشت پر مشک مشکوی و کوی
کجا جوی خون بینی ای دلربای
رخان مرا اندر آن جوی جوی
تو گوئی که دل شستم از تو چرا
[...]
به دل مهر سلطان غازی بجوی
به جان مدح سلطان محمود گوی
زمینست چون مادر مهرجوی
همه رستنی ها چو پستان اوی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.