گر چه مشغولی و با بنده نمی پردازی
هم توانی ز سر لطف که کاری سازی
از سر پای اگرت هیچ بود دست رسی
چاره ای ساز که بر من نظر اندازی
آرزومندم و زین بیش ندارم طاقت
چه شود گر سر مرحمتم بنوازی
نیم جان دارم و در باخته ام با تو به طوع
کار جان ار چه نگیرند به بازی بازی
آه اگر نیمه شب مست کمین بگشایی
به شبیخونی و بر جان نزاری تازی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسی عمیق از بیتوجهی و longing (آرزو) اشاره دارد. شاعر با وجود مشغلههای طرف مقابل، امیدوار است که او به خاطر لطفش کاری برای او انجام دهد. او از عشقش به طرف مقابل سخن میگوید و آرزو دارد که فقط یه نظر به او بیندازد. شاعر از درد و رنجی که به خاطر عشقش متحمل میشود، صحبت میکند و در نهایت به این امید اشاره میکند که شاید در نیمه شب، طرف مقابل به او توجه کند و از او دلجویی کند.
هوش مصنوعی: هرچند مشغول هستی و به بنده توجهی نمیکنی، اما اگر بخواهی با محبت و لطف، میتوانی کاری انجام دهی.
هوش مصنوعی: اگر دسترسی به من نداری و نمیتوانی به من نگاه کنی، راهی پیدا کن تا بتوانی به من توجه کنی.
هوش مصنوعی: آرزوی زیادی دارم و دیگر نتوانم بیشتر از این تحمل کنم، اگر تو با محبت به سر من نوازش کنی، چه میشود.
هوش مصنوعی: من نیمی از جانم را به تو دادهام و با این حال، به خواستهی تو تسلیم شدهام. حتی اگر جانم را در این بازی نگیری، باز هم در این بازی حضور دارم.
هوش مصنوعی: ای کاش، اگر در نیمه شب به کمین بیفتی و به صورت ناگهانی بر جان نازک کسی حمله کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چند روز است که شطرنج عجب میبازی
دانه بوالعجب و دام عجب میسازی
کی برد جان ز تو گر ز آنک تو دل سخت کنی
کی برد سر ز تو گر ز آنک بدین پردازی
صفت حکم تو در خون شهیدان رقصد
[...]
کیست کاین فتنه نشاند که تو میآغازی
کیست بر روی زمین کش تو نمیاندازی
نیست در جمله جهان مثل تو صاحب حسنی
چشم را گوی که زو دیدهام این غمازی
پیش از آن کز غم تو خانه بپردازد دل
[...]
ای که امروز به زیبایی او می نازی
جای آن است که بر ماه کنی طنازی
بوسه ای چند بخواهم ز لبت
چشم تو گر نکند پیش لبت غمازی
تا که در سینه کنون تخم وفایت کارد
[...]
رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی
که بدست آورمت، باز به بازی بازی
بر تو چون آب من ای سرو روان میباشم
چه شود سایه اگر بر سر من اندازی
همه آنی همه حسنی همه لطفی همه ناز
[...]
وقت آنست که بر ما نظری اندازی
بیش از اینم به سر بوته ی غم نگدازی
تو چو خورشید جهانی و منم ذرّه صفت
چه شود گر نظر مهر به ما اندازی
تو کریمی و رحیمی و من از خاکم و خشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.