گنجور

 
حکیم نزاری

چرا به جانبِ یاران نمی‌کند نظری

به دوستان ننمایی ز دوستی اثری

به رقعه‌ ای چه بود گر مرا عزیز کنی

اگر به رسمِ عیادت نمی‌کند گذری

نه محرمی که پیامی بدان طرف آرد

نه قاصدی که از آن جانبم دهد خبری

ضرورت است که با آدمی سخن گفتن

خدای راست نیاورد بی پیام‌بری

مگر حدیث کنارِ تو با صبا گویم

که در میان نتوانم نهاد با دگری

از آن به چشمِ تو دادم دلی به لب جانی

کزین مگر نظری بخشیم از آن شکری

قضا چه دفع نهد یا قدر چه منع کند

اگر عنایتِ تو ملتفت شود قدری

به نیم‌جان چه تکلّف کند نزاریِ زار

ولیک رد نکنند از فقیر ماحضری

به پایْ‌مردیِ لطفِ تو واثقم حالی

وگرنه دست نیالودمی به مختصری

 
 
 
عنصری

ایا شکسته سر زلف ترک کاشغری

شکنج تو علم پرنیان شوشتری

بزیر دامنت اندر بنفشه بینم و تو

بنفشه را سپری یا بنفشه را سپری

چنان مسیر اگر پیش او سپر شده ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری

تو ناپدید و پدید از تو بر شجر اثری

توی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش

عفیفه مریم مر پور خویش را پدری

به تو نداد کسی مال و متهم تو بوی

[...]

ازرقی هروی

پریرخی که ز شرمش نهان شدست پری

پری مثال نهان گشت و شد ز مهر بری

عیان بدیده گر او را نبینی آن نه عجب

که گر پریست چنین آمدست رسم پری

گر آبگینه پری را ببیندی بدرست

[...]

قطران تبریزی

بخد و قد تو ای شهره ترک کاشغری

خجل شدند گل سرخ سرو غاتفری

ستاره بارم هر شب ز دیده تا بسحر

چو یادم آید از آن سی ستاره سحری

بدخل شوشتر ارزد سه بوسه از لب تو

[...]

امیر معزی

اگر به داد بود نام شاه دادگری

وگر به تاج بود فخر شاه تاجوری

چو روز بزم بود آفتابِ با قدحی

چو روز رزم شود آسمان با کمری

فلک نیی و به قدر بلند چون فلکی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه