رسید جان به لبم از بس آرزومندی
هنوز وقت نیامد که باز پیوندی
به حالِ بنده که از دست میرود کارم
مگر نظر کنی از غایتِ خداوندی
غریب کشتن و آزارِ دوستان جستن
توقّع آن که ترحّم کنی و نپسندی
ترا رسد به لبی از نبات شیرینتر
اگر از آن دهن تنگتر بر شکرخندی
نداشتی ز خدا و ز خلق شرم و حیا
که دل ز جان من مُستمند برکندی
به جان مضایقتی نیست چون درافتادم
تو هم مبالغتی کن اگر درین بندی
غمم نخوردی و گفتی نزاری آنِ من است
هزار بار چنینم به خون درافکندی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات از شدت آرزو و دلتنگی خود میگوید و اشاره میکند که زمان دیدار و پیوند دوباره با محبوب فرارسیده نیست. او از حال خود ناله میکند و از خداوند طلب توجه دارد. احساس تنهایی و آزار از دوستان نیز به چشم میخورد و شاعر به شدت نسبت به محبت و ترحم محبوب احساس نیاز دارد. او به شیرینی محبت معشوق اشاره کرده و از شکرخندیش سخن میگوید. در نهایت، شاعر از بیتوجهی و غفلت محبوب ناراحت است و جگرگوشهاش را به نادیده گرفتن عشقاش میبیند.
هوش مصنوعی: جانم به لبم رسیده از شدت آرزو، اما هنوز وقتی نرسیده که دوباره با هم پیوند بخوریم.
هوش مصنوعی: به حال من که کارهایم خراب میشود، مگر اینکه با لطف و نگاه پروردگار به من توجه کنی.
هوش مصنوعی: بسیار عجیب است که کسی به دوستانش آسیب بزند و از آنها رنج بکشد، در حالی که انتظار دارد تو برای او دلسوزی کنی و این رفتار را ناپسند ندانی.
هوش مصنوعی: اگر لب تو از گیاهی شیرینتر باشد، اما دهن تو تنگتر از آن باشد که با خنده بر شکری بخندی، چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر از خدا و مردم شرم و حیا نداشتی، پس چرا دل من را که به جانم وابسته است، از من جدا کردی؟
هوش مصنوعی: هیچ گونه تردیدی در جان ندارم، پس وقتی به چالش افتادم، تو نیز اگر در این وضعیت هستی، زیادهروی کن.
هوش مصنوعی: تو از غم من بیخبر بودی و گفتی که نزار، محبوب من است. هزار بار چنین حالتی به من دست داده و مرا به خون غم غرق کردی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خدایگان افاضل رشید دولت و دین
جهان سروری و عالم هنرمندی
زبیم آنکه خداوند را ملال بود
دراز می نکنم شرح آرزومندی
ایا بلطف بفرزندیم پذیرفته
[...]
چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
چه شد که یار قدیم از نظر بیفکندی
ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
هنوز وقت نیامد که بازپیوندی
بود که پیش تو میرم اگر مجال بود
[...]
نمازِ شام رسید ای بتِ سمرقندی
بساز چنگ و بزن پرده نهاوندی
اگر چو چنگ بننوازیم روا نبود
که چون بریشمم از پای و سر فروبندی
کرشمهای کن و بَشکی بزن چه باشد اگر
[...]
ببر دل از همه خوبان، اگر خردمندی
به شرط آنکه در آن زلف دلستان بندی
هر آن نظر که به دیدار دوست کردی باز
ضرورتست که از دیگران فرو بندی
اگر به تیغ تو را میتوان برید از دوست
[...]
به سمع معجری ای پیک عاشقان برسان
حدیث شوق ملاقات و آرزمندی
ز بعد آنکه زدی حلقه بر در و خود را
در آن جناب همایون چو حلقه افکندی
بگویش این قدر از من که ای به رتبت و فضل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.