گنجور

 
حکیم نزاری

مردمان گویند از می توبه تا کی کرده‌ای

باز لعبت بازی دیگر برون آورده‌ای

با که بر هم بسته‌ای این نقش و این شَین از کجاست

نذر تا کی کرده‌ای سوگند تا کی خورده‌ای

گه مقصّروار در بحث مراتب مانده‌ای

گه علم چون غالیان بر بامِ عالم برده‌ای

گاه در دعوت سخن با آسمان پیوسته‌ای

گاه در وحدت بساطِ لامکان گسترده‌ای

در تن‌آسانی دل و دست از دو عالم شسته‌ای

در مسلمانی خدا و خلق را آزرده‌ای

در فضولی هر چه تضییقی کنی دَه حرفتی

در دورویی هر چه تخفیفی کنی صد مرده‌ای

خشک و تر در خرمنِ لاغیر بر هم سوختی

در میان آتش کثرت هنوز افسرده‌ای

این همه هستم که می‌گویید و زین‌ها بیش‌تر

چون کنم پروردگارا گرچنان پرورده‌ای

تا نزاری از کجا پیدا کند خطِ جواز

گر ز لوح حرفتش حرفِ نعم بسترده‌ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مولانا

ای دهان آلوده جانی از کجا می خورده‌ای

و آن طرف کاین باده بودت از کجا ره برده‌ای

با کدامین چشم تو از ظلمتی بگذشته‌ای

با کدامین پای راه بی‌رهی بسپرده‌ای

با کدامین دست بردی حادثات دهر را

[...]

همام تبریزی

من کیم باری که نامم بر زبان آورده‌ای

یا به نوک کلک در تصنیف نامم برده‌ای

سلمان ساوجی

تا سودا شب نقاب صبح صادق کرده‌ای

روز را در دامن مشکین شب پرورده‌ای

ای بسا شبها که با مهرت به روز آورده‌ام

تا تو بر رغم دلم یک شب به روز آورده‌ای

از بخاری چشمه خورشید را آشفته‌ای

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه