غریبا گر خبر داری ز خانه
فرود آی و مکن چندین بهانه
اگر دنیا فرو ریزند از هم
محبت بر سر آید از میانه
مکن روزِ قیامت عرض بر من
که من مستم ز معراج شبانه
اگرچه دیده دید و گوش بشنید
چو ستر آمد همه هست و زبان نه
به وحدت از همه اکوان برون شو
که در کثرت یکی باشد نشانه
ترا با این و آن کاری نباشد
هم او باشد جز او نبود یگانه
اگر دنیی و عقبی بر هم افتد
مرا کاری به این نه و به آن نه
چو حکم او زمانی تا زمان است
ندارم اعتمادی بر زمانه
چه میگویم زمان چه و مکان چه
تویی و بس زمان نه و مکان نه
درون پوست باید بود تنوار
که تا رنگی برآرد ناردانه
وصیّت میکنم این نکته بشنو
حدیثی از نزاری دوستانه
اگر تو هیچ باشی او بود نیز
چه میخواهی دگر چندین بهانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ولی وقتی که گردم مطمئنه
مبادا هیچکس را این مظنّه
منم آن زاهد دورِ زمانه
که باشم ساکنِ خمّارخانه
گهی پوشیده رنگ صوفیانه
گهی بسته قبای کافرانه
گهی از کار دنیا بر کرانه
[...]
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقا را بلند است آشیانه
خود از احظار ارواح و اجنه
ز کارآگه توان شد بیمظنه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.