سگالی هست ما را در میانه
که میباید شدن با او روانه
میانِ ما و او چیزی نماندهست
مگر ماییِ ما دام است و دانه
به جز اویی که هستِ اوست مطلق
دگرها جمله افسون وفسانه
مقلّد میکند دعوی که هستم
زغالی و مقصر آن یگانه
ولی ممکن بود هرگز که خفاش
ورای سدره سازد آشیانه
زهی ناممکن آخر در غدیری
کجا گنجد محیط بیکرانه
بتر از بتپرستی خودپرستی
درافتاده به دورانِ زمانه
بود کز بتپرستی باز آیند
کنند از دیر رخ در کعبه خانه
چو غل باشد که در گردن بماند
وبالِ خودپرستی جاودانه
نزاری با سخندان دارد این رمز
نه با نادان که گوید احمقانه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تنش گردد شقاوت را فسانه
روانش تیر خذلان را نشانه
یکی گردد بپیروزی دو خانه؟
بمردی باشدش ملک شهانه
سپاهی پیش او شد بی کرانه
همه شیران جنگی و جوانه
جگرشان کرد پیکان را نشانه
[...]
مرا دی یاسمن پیغام دادست
به تو ای صاحب و صدر یگانه
ز هر نوعی سخن گفتست پنهان
غرض را درج کرده در میانه
چه فرمایی کنون پیغام او را
[...]
چو برگفتی نوای مشکدانه
ختن گشتی ز بوی مشکخانه
ز دیدت یافته صورت نشانه
نماند او تو مانی جاودانه
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.