ساقی میِ شوق ناک در ده
بر سرکش و ده به دست و سر ده
نقل از لب یار خوش تر آید
از پسته ی خویشتن شکر ده
جانی ز دهان جام بستان
بوسی به لبِ پیاله بر ده
بر دستِ گریز پای نه جام
عذرش منیوش تا به سر ده
ور پاک بخورد و جرعه نگذاشت
در حال بدو یکی دگر ده
ور مست به خانه می رود باز
تکلیف مکن برو گذر ده
مشنو ز غرامتی بهانه
گو قصه مکن دراز زر ده
ور بی نمکی بود گران جان
بر خیز و سبک سرش به در ده
تا جذب پیاله یی توان کرد
از اولِ روز ما حضر ده
ترتیب چنین نگاه میدار
گه اندک و گاه بیشتر ده
پیغام فرست سوی منظور
گو باز مجالِ یک نظر ده
با پیک صبا بگوی کای باد
ما را ز مقام او خبر ده
من بعد سخن مگو نزاری
ترکِ سخنان مختصر ده
بر یاد بساط مجلس شاه
بر خیز و شراب شوق در ده