حذر کن ز آهِ جهانگیرِ من
که ناگه خورد بر هدف تیرِ من
نترسی که روزی به درد آورد
دلِ نازکت آهِ شبگیرِ من
منم آن که آهش لقب مینهند
جهانی بسوزد ز تأثیرِ من
ملامت مکن بر من از بیخودی
که ایزد چنین کرد تقدیرِ من
دل هر که دیوانۀ زلفِ توست
گرفتار باشد به زنجیرِ من
مگر از تو باشد قبولیّتی
وگرنه محال است تدبیرِ من
نه آخر نزاریِ زار توام
ببخشای بر نالۀ زیرِ من
عذابی شدیدست هجرانِ تو
خطایی عظیم است تأخیرِ من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بدو گفت اگر دزد شمشیر من
ببردی کنون نیستی زیر من
شما را بس از بازوی چیر من
اگر تان رود سر ز شمشیر من
هم اکنون سرت را به شمشیر من
بیازم ز بالای در زیر من
که ای جامگی خوار تدبیر من
ز جام سخن چاشنی گیر من
چو تحسین صورت به تدبیر من
نیامد مزن طعن تقصیر من
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.