منم کاکنون به عالم غم ندارم
و گر دارم غم عالم ندارم
ز قلاشی و رسوایی و مسنی
اساس شادمانی کم ندارم
گریبان من و دست رضایت
چرا دل شاد و جان خرم ندارم
اگر رحمی کنی زخمی دگر زن
که دیگر طاقت مرهم ندارم
اگر کامی دهی جامی دگر ده
که من سامان ملک جم ندارم
غم از شادی بزاید شادی از غم
چه غم دارم که غیر از غم ندارم
طمعها خام بود امید رستن
نشاط از زلف خم در خم ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق غم و ناامیدی شاعر است. او میگوید که به رغم داشتن غم و درد در زندگی، همچنان در جستجوی شادی است. شاعر به تضاد میان شادی و غم اشاره میکند و به این نکته میرسد که غم و شادی هر دو جزو زندگیاند و همواره در کنار یکدیگر وجود دارند. او همچنین از بینتیجه بودن آرزوها و امیدها سخن میگوید و احساس میکند که دیگر امیدی به تغییر در وضعیتش ندارد. به طور کلی، این شعر تجلی احساس سرگشتگی و ناتوانی شاعر در یافتن شادی واقعی در زندگی است.
هوش مصنوعی: من الان در دنیا دیگر غم ندارم و اگر هم غمی داشته باشم، به من اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: بر اثر بینظمی و رسوایی و پیری، هیچ چیزی از شادیهای من کاسته نشده است.
هوش مصنوعی: چرا من نمیتوانم دل خوش و روح شاداب داشته باشم، در حالی که همزمان گلویم در دست رضایت است؟
هوش مصنوعی: اگر به من لطف کنی و به من محبت ورزی، ممکن است دلی را بشکنی که دیگر نتوانم درد آن را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: اگر به من کامی بدهی، یک جام دیگر هم به من بده؛ چرا که من دیگر از سلطنت جم خبری ندارم.
هوش مصنوعی: از اندوه، شادی به وجود میآید و از شادی نیز غم به دست میآید. بنابراین من چه غمی داشته باشم، وقتی که جز غم چیز دیگری ندارم؟
هوش مصنوعی: امیدهایم برای رسیدن به خوشی و شادمانی از زلفی که به دور خود پیچیده، بیفایده و خام بوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر مویی سر عالم ندارم
چه عالم چون سر خود هم ندارم
چنان گم گشتهام از خویش رفته
که گویی عمر جز یک دم ندارم
ندارم دل بسی جستم دلم باز
[...]
امید راحت از عالم ندارم
اگر شادیست ورغم هم ندارم
اگر افزون شود خرّم نگردم
وگر نقصان کند ماتم ندارم
همه عالم دمست و این عجبتر
[...]
اگر صد چون تومیرد غم ندارم
که سر گردان و عاشق کم ندارم
به دوران وصالت غم ندارم
به ریش هجر تو مرهم ندارم
مسلمانان به درد روز هجران
گرفتارم ولی همدم ندارم
که گوید حال زارم با تو هم باد
[...]
که یاری روز و شب جز غم ندارم
به غیر از خون دل همدم ندارم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.