به دوران وصالت غم ندارم
به ریش هجر تو مرهم ندارم
مسلمانان به درد روز هجران
گرفتارم ولی همدم ندارم
که گوید حال زارم با تو هم باد
که در عالم جز او محرم ندارم
چنان مستغرق دریای عشقم
که من پروای خود یک دم ندارم
نه آن سودا که بود اندر سر ما
به جان تو که آن هم کم ندارم
به دستم گر فتد خاکی ز کویت
به دل یادی ز جام جم ندارم
به عشقش گر جهان بر من سرآید
ندانی که غمی زان هم ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم دوری معشوق و احساس تنهاییاش سخن میگوید. او مینویسد که در دوران فراق معشوق، حتی غم نداشتن هم نمیتواند برایش تسلایی باشد، زیرا نمیتواند با کسی درد و دل کند. عشق او چنان عمیق و فراگیر است که دیگر به خود نمیاندیشد و تمامی توجهش به معشوقش است. او تأکید میکند که حتی اگر مشکلات و ناراحتیها بر او آید، باز هم غم از دست دادن عشقش را احساس نمیکند. در نهایت، عشق برای او از همهچیز مهمتر است و هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین آن شود.
هوش مصنوعی: در زمانی که با تو هستم، هیچ غم و اندوهی ندارم، اما در دوری و جدایی از تو تسکینی برای دردهای خود ندارم.
هوش مصنوعی: در روزهای جدایی، مسلمانان به مشکل و درد دچارند، اما من هیچ همدمی ندارم.
هوش مصنوعی: میگوید که کسی جز تو را نمیشناسم و از حال بد خودم با تو سخن میگویم.
هوش مصنوعی: به قدری در عشق غوطهور هستم که حتی لحظهای برای فکر کردن به خودم ندارم.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که آن اندیشه و خیالی که در ذهن شماست برای من اهمیت چندانی ندارد، زیرا من عشق و احساسات زیادی به تو دارم و این عشق را هیچ چیز کم نمیکند.
هوش مصنوعی: اگر خاکی از سرزمین تو به دستم بیفتد، دیگر هیچ خاطرهای از جام جم در دلم نخواهد ماند.
هوش مصنوعی: اگر همه چیزهایی که در جهان دارم بر سرم بیاید، به خاطر عشقش هیچ غم و اندوهی احساس نمیکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر مویی سر عالم ندارم
چه عالم چون سر خود هم ندارم
چنان گم گشتهام از خویش رفته
که گویی عمر جز یک دم ندارم
ندارم دل بسی جستم دلم باز
[...]
امید راحت از عالم ندارم
اگر شادیست ورغم هم ندارم
اگر افزون شود خرّم نگردم
وگر نقصان کند ماتم ندارم
همه عالم دمست و این عجبتر
[...]
اگر صد چون تومیرد غم ندارم
که سر گردان و عاشق کم ندارم
که یاری روز و شب جز غم ندارم
به غیر از خون دل همدم ندارم
به عالم حاصلی جز غم ندارم
ولی یک جو غم از عالم ندارم
بجز غم در جهان همدم ندارم
ندارم خاطر خرم ندارم
چنان خو کرده ام با غم که کو غم (؟)
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.