گنجور

 
نشاط اصفهانی

بادهٔ عشق ترا دل جام شد

پرتو روی ترا جان نام شد

زین سپس پیمان غم باید شکست

نوبت پیمانه، عهد جام شد

در شمار خاصگان مردود ماست

هر که او مقبول طبع عام شد

بی رخ و زلفش چهار بر ما گذشت

تا شبی شد صبح و روزی شام شد

ترک بدخو سرکشی از سرنهاد

اندک اندک مرغ وحشی رام شد

در رهش گفتم فشانم جان نشاط

آن هم اندر کار یک پیغام شد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode