وقت آن شد که می ناب دهی مستان را
خاصه من بیدل شوریده سرگردان را
قدحی چند روان کن، که جگرها تشنه است
تا ز خود دور کنم این سر و این سامان را
شیشه خالی و حریفان همه مخمورانند
مگر از ساقی جان واطلبم تاوان را
در میخانه ببستند، بده جامی چند
تا به هم درشکنم این در و این دربان را
«کل یوم هو فی شان» صفت سلطانیست
گر شوی واقف اسرار بدانی شان را
جان من کشته آن غمزه مستانه تست
چه محل باشد در حضرت جان جانان را
قاسمی، زاهد ما در دو گناه افتادست
می ننوشید و بسی طعنه زند مستان را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درخواست نوشیدنی و شادی از ساقی است. شاعر با اشتیاق از ساقی میخواهد که برای مستان، بهویژه خودش که بیدل و سرگشته است، میناب بیاورد. او به تشنگی دلها اشاره کرده و تمایل دارد که از شرایط سخت و غمناک خود دور شود. در ادامه، شاعر از خلأ و بیمناعتی در میخانه صحبت میکند و به این مسأله میپردازد که حتی در این مکان، زاهدانی هستند که با طعنه زدن به مستان، بر غم خود میافزایند. شاعر در نهایت به عشق خود اشاره میکند و او را مسبب کشته شدن جانش میداند.
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده است که شراب خالصی به مستان بدهی، به ویژه به من که دلباخته و سرگردان هستم.
هوش مصنوعی: چند جام شراب بریزید، زیرا دلها تشنهاند تا بتوانم از این وضعیت و این حال و احوال رها شوم.
هوش مصنوعی: من شیشهای خالی دارم و دوستانم همه در حال مستیند، اما من از ساقی میخواهم که جانم را بگیرد و نظر به عذرم داشته باشد.
هوش مصنوعی: در میخانه را بستند، پس به من چند جام بده تا این در و دربان را بشکنم.
هوش مصنوعی: هر روز خداوند در حال انجام کارهای جدید و شگفتانگیز است. اگر به عمق اسرار الهی پی ببری، میفهمی که این کارها به چه دلیل و با چه حکمتهایی انجام میشوند.
هوش مصنوعی: من به خاطر آن نگاه فریبنده و دلربایت جانم را از دست دادهام. چه جایی در پیشگاه محبوب واقعی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: قاسمی، زاهد ما به دو اشتباه گرفتار شده است؛ او از نوشیدن می پرهیزد و در عوض مدام به میگساران طعنه میزند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
سروبالایِ کمانابرو اگر تیر زند
عاشق آنست که بر دیده نهد پیکان را
دست من گیر که بیچارگی از حد بگذشت
[...]
می بیارید و به می تازه کنید ایمان را
غم جنّات و جهنم نبود رندان را
ترک خود گیر که با خود به مکانی نرسی
که در آن کوی مجالی نبود رضوان را
عاقلان را به مقامات مجانین ره نیست
[...]
در دل عاشق اگر قدر بود جانان را
نظر آنست که در چشم نیارد جان را
تو اگر عاشقی ای دل نظر از جان برگیر
خود به جان تو نباشد طمعی جانان را
دعوی عشق نشاید که کند آن بدعهد
[...]
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوشالحان را
ای صبا گر به جوانان چمن باز رَسی
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مغبچهٔ بادهفروش
[...]
رونق عهد شباب است دگر بستان را
می رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.