ای گدایی درت مایه صاحب جاهی
فخرها کرده بدوران تو شاهنشاهی
مانده سر گشته بره چرخ هم از گام نخست
خواست با پایه ی قدر تو کند همراهی
خاک پای تو بود چشمه ی حیوان و رسید
سد سکندر بدرت بی خطر گمراهی
تا نبیند بمراد تو بجز عکس مراد
عمر بد خواه تو ایمن بود از کوتاهی
تازه شد باز جهان کهن از باد بهار
ای بهار خطرت بی خطر دی گاهی
یار دیرین طلب از تازه رخان تا کندت
مه نو ساغری و چرخ کهن خر گاهی
ناز بر دهر کن و حکم بر افلاک نشاط
تا بدانند کمین بندهٔ این درگاهی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاقلهٔ چرخ به نام تو مباهی
نام تو بهین وصف سپیدی و سیاهی
ای چهرهٔ ملک از قلم کاهربایت
لعلی که چو یاقوت نترسد ز تباهی
تا جاه عریض تو بود عارض این ملک
[...]
میکند بوی تو با باد صبا همراهی
خلق را میدهد از بوی بهشت آگاهی
اثر کفر نماندی به جهان از رویت
گر نکردی سر زلفت مدد گمراهی
خجلم زان که به رخسار تو گویم ماهی
[...]
ای صبا با دمِ من کن نفسی همراهی
به سوی شاه بر از من سخنی گر خواهی
قدوه و عمدهٔ شاهان جهان غازان را
از پریشانیِ این ملک بده آگاهی
گو در این مصر که فرعون در او صد بیش است
[...]
شرفی باشد اگر چون تو مبارک ماهی
به سوی منزل ما میل کند ناگاهی
ترسم از آه من آئینهٔ تو تیره شود
تیرها خوردم و از سهم نکردم آهی
گر ز غم روی به دیوار عدم آوردم
[...]
سَحرم هاتف میخانه به دولتخواهی
گفت بازآی که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعهٔ ما کش که ز سِرّ دو جهان
پرتو جام جهانبین دهدت آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.