گشت دوزخ شرری ز آتش سودایش ریخت
شد قیامت قدری فتنه زبالایش ریخت
هرکه را زلف جوی مشک به پیمانه فکند
خنده مشتی نمک سوده به صهبایسش ریخت
حسن در پرده نهان بود که نقد دو جهان
عشق از کیسه به دل گرمی سودایش ریخت
کام از آن یافت زلیخا که چو یوسف را دید
اول اسباب تعلق همه در پایش ریخت
از پی تربیتم خضر دهد آب حیات
عشق تا بر گل من تخم تمنایش ریخت
سرمه در چشم بلا غمزه بی باکش کرد
باده در کام حیا نرگس شهلایش ریخت
نخل پیوند تو هرچند «نظیری » برکند
هر نفس تخم نوی عشق تو برجایش ریخت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.