بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من
گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من
عنایتهای پنهانیش را گویم معاذالله
به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من
خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را
به صد شمشیر نتوان یک سر مو را برید از من
سخن شوریده میآید نمیدانم چه میگویم
ترش میبینم آن رو را مگر حرفی شنید از من
بهاری بر سرم بگذاشت و تخمی از گلم نشکفت
همان خاکم که دایم خار کلفت میدمید از من
تقاضا بر تقاضا چون توانم لب فروبستن
در هفت آسمان را عشق میخواهد کلید از من
ز دیگر کشتگان خود را به خون غلتیدهتر خواهم
که در روز جزا مظلومتر نبود شهید از من
به محشر هرکسی کاری و هر یاری و بازاری
من و آهوی صحرایی که دایم میرمید از من
«نظیری» بس ازین آه و فغان دلخراش آخر
به مردم تا به کی آزار دل خواهد رسید از من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر نشاندهندهی حسرت و اندوه عمیق شاعر است. او از الطاف و محبتهای الهی شگفتزده است و مبهم بودن این محبتها او را حیران کرده. شاعر به عشق و محبت عظیم خود اشاره میکند و میگوید که نتوانسته چیزی به جز درد و عذاب از خود به جای بگذارد. او به مقایسه خود با یوسف، شخصیت محبوب و معصوم، میپردازد و به معنای عمیق عشق و درد و غم مرتبط با آن اشاره میکند.
شاعر همچنین از بیقراری و اضطراب درونی خود سخن میگوید و میافزاید که با وجود این احساسات، نمیتواند سکوت کند. او به تلاشهای خود برای درک عشق میپردازد و نظرش به این است که در روز قیامت نیز نمیتواند از دردهای ناشی از عشق رها شود. به طور کلی، شعر احساساتی عمیق و شورانگیز از عشق، فراق و درد را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بسیاری از محبتها و نیکیها به من شده است و من از خودم متحیرم که او چه دید که من را چنین ساخت. او عشق خود را از وجود من به وجود آورد.
هوش مصنوعی: من از آن لطف و رحمتهای پنهانی که فقط یوسف میتواند به من ببخشد، سخن میگویم و هیچکس دیگری جز او نمیتواند آن را از من بگیرد.
هوش مصنوعی: تصویر او بهقدری در وجودم پررنگ شده که نمیتوانم عمق احساساتم را در کلام بیان کنم. حتی با تمام قدرت و تلاش، نمیتوانم ذرهای از عشق و وابستگیام را کاهش دهم.
هوش مصنوعی: من در حال گفتن چیزی هستم که خودم هم نمیدانم دقیقاً چه میگویم. حس میکنم که آن چهره را با حالت ناپسند میبینم؛ شاید از من چیزی شنیده که باعث این احساس شده است.
هوش مصنوعی: بهار بر من طلوع کرد و امیدی در من جوانه نزد، همان خاکی که از آن برخاستم، همیشه تیرگی و مشکلات را به من هدیه میدهد.
هوش مصنوعی: عشق به اندازهای قوی است که وقتی از من میخواهد، نمیتوانم سکوتم را در برابر درخواستها و خواستههایم حفظ کنم. این عشق، کلید آزادی من از تمام محدودیتها و آسمانهای هفتگانه است.
هوش مصنوعی: من خود را بیشتر از دیگر کشتهشدگان در خون و رنج میانگارم، چون در روز قیامت هیچکس مانند شهید من مظلومتر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، هر کس مشغول کار خود خواهد بود و هر کسی به نوعی فعالیت میکند. اما من در این میان مانند آهویی هستم که همیشه از من میگریزد و در حال فرار است.
هوش مصنوعی: بعد از این همه آه و نالهی دلخراش، بالاخره معلوم میشود که تا کی میتوانم باعث ناراحتی و آزار دیگران شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بمن هر کس که روزی یار شد دامن کشید از من
که جز درد و بلای عاشقی چیزی ندید از من
بود بر هر سر ره دردمندی واقف حالم
که در عشق و جنون بر هر دلی دردی رسید از من
نگردد رام اگر چون سگ دهم جان در وفاداری
[...]
محبت ز اضطراب دل، پشیمانی کشید از من
گر از من راست پرسی، عشق روز خوش ندید از من
مه نامهربانم بیگنه دامن کشید از من
چه بد کردم، چه بد رفتم، چه بد گفتم چه دید از من
سخن میرفت از بیگانگان، از خویشتن رفتم
باین ترتیب درس آشنائی را شنید از من
بخود بیگانهتر امروز دیدم آن ستمگر را
[...]
خوش آن ساعت که می رفتی و طاقت می رمید از من
تغافل از تو می بارید و حسرت می چکید ازمن
خوش آن ساعت که هرگز بر مراد ما نبود، اما
نصیحت های بی تابانه گاهی می شنید از من
خوش آن غیرت که می افزود بیدادش اگر گاهی
[...]
ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من
وگرنه همچو نخل طور آتش می چکید از من
ز بی دردی دلم شد پاره ای از تن، خوشا عهدی
که هر عضوی چو دل از بی قراری می تپید از من
به حرفی عقل شد بیگانه از من، عشق را نازم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.