مه نامهربانم بیگنه دامن کشید از من
چه بد کردم، چه بد رفتم، چه بد گفتم چه دید از من
سخن میرفت از بیگانگان، از خویشتن رفتم
باین ترتیب درس آشنائی را شنید از من
بخود بیگانهتر امروز دیدم آن ستمگر را
مگر در بیخودیها آشنا حرفی شنید از من
رضی راه فنا را آنچنان در پیش بگرفتم
که واپس ماند بسیاری جنید و بایزید از من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس تنهایی و ناامیدی گوینده است. او به خاطر رفتارهایش از دیگران فاصله گرفته و از خود بیگانه شده است. گوینده در تلاش است تا بفهمد چه اشتباهی کرده و چرا درک نشده است. او به سیر و سلوک خود اشاره میکند و متوجه میشود که در مسیر خود از بزرگانی چون جنید و بایزید عقب مانده است. به طور کلی، این شعر بیانگر درد و رنج ناشی از عدم ارتباط و شناخت درونی و بیرونی است.
هوش مصنوعی: ماه زیبای من، که بیدلیل از من روی برگرداندی، نمیدانم چه خطایی کردهام، چه طور رفتار کردهام، چه گفتهام و چه چیزی در من دیدهای که اینگونه از من دوری میکنی.
هوش مصنوعی: سخنانی از افراد غریبه به گوش میرسید، ولی من به خاطر آشنایی با خودم، به این نتیجه رسیدم که این تجربه را از خودم یاد گرفتهام.
هوش مصنوعی: امروز آن ظالم را بیشتر از همیشه غریبه یافتم، مگر در لحظات بیخود شدن که از من چیزی شنید و با من آشنا شد.
هوش مصنوعی: من آنچنان در مسیر فنا و از دست رفتن خود پیش رفتم که بسیاری از بزرگان و عارفان مانند جنید و بایزید از درک مقام من بازماندند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بمن هر کس که روزی یار شد دامن کشید از من
که جز درد و بلای عاشقی چیزی ندید از من
بود بر هر سر ره دردمندی واقف حالم
که در عشق و جنون بر هر دلی دردی رسید از من
نگردد رام اگر چون سگ دهم جان در وفاداری
[...]
محبت ز اضطراب دل، پشیمانی کشید از من
گر از من راست پرسی، عشق روز خوش ندید از من
بسی الطاف و احسان کرد حیرانم چه دید از من
گلم را خود سرشت و عشق خود را آفرید از من
عنایتهای پنهانیش را گویم معاذالله
به جز از دیگری یوسف که نتوانی خرید از من
خیال او لبالب کرد بیرون و درونم را
[...]
خوش آن ساعت که می رفتی و طاقت می رمید از من
تغافل از تو می بارید و حسرت می چکید ازمن
خوش آن ساعت که هرگز بر مراد ما نبود، اما
نصیحت های بی تابانه گاهی می شنید از من
خوش آن غیرت که می افزود بیدادش اگر گاهی
[...]
ز بی عشقی بهار زندگی دامن کشید از من
وگرنه همچو نخل طور آتش می چکید از من
ز بی دردی دلم شد پاره ای از تن، خوشا عهدی
که هر عضوی چو دل از بی قراری می تپید از من
به حرفی عقل شد بیگانه از من، عشق را نازم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.