گنجور

 
نظیری نیشابوری

ما قلم در آتش و دفتر در آب افکنده‌ایم

هرچه با آن خواهشی هست از حساب افکنده‌ایم

شب که در مستی سراغ کلبهٔ ما کرده‌ای

جای غم شادی، برون از اضطراب افکنده‌ایم

کوی جان معمورتر داریم، از بازار دل

راه سلطان را به عمدا بر خراب افکنده‌ایم

ما گرفتاران بیدل، هرکجا نالیده‌ایم

لرزه بر عرش از دعای مستجاب افکنده‌ایم

بر سرانگشت نیاز ما، اثر بابی که دوش

طُرّهٔ مقصود را، در پیچ و تاب افکنده‌ایم

چاشنی گیرند مستان از دل پرشور ما

ما همان بر آتش از خامی کباب افکنده‌ایم

کفر و دین را از سوی باطن رسولان دردهند

ما غلط‌بینان نظرها در کتاب افکنده‌ایم

برنتابیم از فرشته منت باد مراد

ما که کشتی بر سر موج سراب افکنده‌ایم

از کِرام‌ُالکاتِبین منت «نظیری» کی کشیم؟

ما ز دیوان عمل حرفِ ثواب افکنده‌ایم

 
 
 
سعدی

ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکنده‌ایم

سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکنده‌ایم

گر به طوفان می‌سپارد یا به ساحل می‌برد

دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده‌ایم

محتسب گر فاسقان را نهی منکر می‌کند

[...]

خواجوی کرمانی

کشتی ما کو که ما زورق در آب افکنده ایم

در خرابات مغان خون را خراب افکنده ایم

جام می را مطلع خورشید تابان کرده ایم

وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده ایم

با جوانان بر در میخانه مست افتاده ایم

[...]

محتشم کاشانی

بس که ما از روی رسوایی نقاب افکنده‌ایم

عشق رسوا را هم از خود در حجاب افکنده‌ایم

تا فکنده طرح صلح آن جنگجو با ما هنوز

یاز دهشت خویش را در اضطراب افکنده‌ایم

ز آتش دل دوزخی داریم کز اندیشه‌اش

[...]

میرداماد

ای که گویی ما به زهد از خود حجاب افکنده‌ایم

رو که ما سجاده تقوی بر آب افکنده‌ایم

مردمان دیده را ما در شب آسودگی

بسترِ خارِ مغیلان وقت خواب افکنده‌ایم

بهر خونِ ما خدا را دل مرنجان غمزه را

[...]

فصیحی هروی

باز در دل شعله‌های آفتاب افکنده‌ایم

طرح آبادی درین دیر خراب افکنده‌ایم

زوربازوی طلب بین کاندرین نخجیرگاه

بارها خقاش را بر آفتاب افکنده‌ایم

جلوه حسرت دل از ما برد ورنه صد سحر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه