گنجور

 
خواجوی کرمانی

کشتی ما کو که ما زورق در آب افکنده ایم

در خرابات مغان خون را خراب افکنده ایم

جام می را مطلع خورشید تابان کرده ایم

وز حرارت تاب دل در آفتاب افکنده ایم

با جوانان بر در میخانه مست افتاده ایم

وز فغان پیر مغان را در عذاب افکنده ایم

شاهد میخوارگان گو روی بنمای از نقاب

کاین زمان از روی کار خود نقاب افکنده ایم

محتسب است فضیحت بر سر ما گومران

گر برندی در جهان خر در خلاب افکنده ایم

آبروی ساغر از چشم قدح پیمای ماست

گر ببی آبی سپر بر روی آب افکنده ایم

ما که از جام محبت نیمه مست افتاده ایم

کی بهوش آئیم کافیون در شراب افکنده ایم

گوشه ی دل کرده ایم از بهر میخواران کباب

لیکن از سوز دل آتش در کباب افکنده ایم

غم مخور خواجو که از غم خوابرا بینی بخواب

زانک ما چشم امید از خورد و خواب افکنده ایم