نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۵

ما قلم در آتش و دفتر در آب افکنده‌ایم

هرچه با آن خواهشی هست از حساب افکنده‌ایم

شب که در مستی سراغ کلبهٔ ما کرده‌ای

جای غم شادی، برون از اضطراب افکنده‌ایم

کوی جان معمورتر داریم، از بازار دل

راه سلطان را به عمدا بر خراب افکنده‌ایم

ما گرفتاران بیدل، هرکجا نالیده‌ایم

لرزه بر عرش از دعای مستجاب افکنده‌ایم

بر سرانگشت نیاز ما، اثر بابی که دوش

طُرّهٔ مقصود را، در پیچ و تاب افکنده‌ایم

چاشنی گیرند مستان از دل پرشور ما

ما همان بر آتش از خامی کباب افکنده‌ایم

کفر و دین را از سوی باطن رسولان دردهند

ما غلط‌بینان نظرها در کتاب افکنده‌ایم

برنتابیم از فرشته منت باد مراد

ما که کشتی بر سر موج سراب افکنده‌ایم

از کِرام‌ُالکاتِبین منت «نظیری» کی کشیم؟

ما ز دیوان عمل حرفِ ثواب افکنده‌ایم