مرحبا ساقی خجسته جمال
از جمالت دو کون مالامال
به ترازوی اجر سنجیده
نشئه را قدر و جرعه را مثقال
می تو در شریعت تو حرام
خون ما در محبت تو حلال
رفت دوران حاتم و کسری
ماند از جود وز عدلشان تمثال
پیش تر فعل بود و قول نبود
نیست فعل این زمان و هست اقوال
جوی شیرین و قصرخسرو را
از بیابان بپرس و از اطلال
گریه بر مادران کنند از بخت
چون بزایند این زمان اطفال
غم ترکان چنان گرفته دلم
که طرب را درو نمانده مجال
در دیاری که تنگ چشمانند
بیم قحط است در فراخی سال
زین عطش ها که در دل چاک است
به زلال است تشنه طبع زلال
شبهه عشق از «نظیری » پرس
بوعلی حل نکرده این اشکال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ندانی ره حرام و حلال
نشمرد کس ترا ز اهل کمال
شاد باش ای هیون آخته یال
هیکل کوه کوب و هامون مال
از پیت کوس خورده کوه ثبیر
وز تکت کاخ خورده باد شمال
بوده با رنگ وقت تک همسر
[...]
میل کرد آفتاب سوی شمال
روز فرسوده را قوی شد حال
باد بر شاخ کوفت شاخ درخت
خاک در بیخ دوخت بیخ نهال
کوه در آب رفت از آتش میغ
[...]
مگر آن بخت یابم از اقبال
کافکنم رخت در جهان کمال
ای جناب تو قبلهٔ اقبال
حضرت تو مخیم آمال
دین اسلام را کمال تویی
از تو مصروف باد عین کمال
تو ابو القاسمی بکنیت و هست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.