کم گیر بهر حادثه عقل کفیل را
بستن به مشت خس نتوان رود نیل را
چشم امید داشتن از اهل روزگار
باشد طبیب درد نمودن علیل را
بال مگس ندارم و بر خویش بستهام
کاری که کردنیست پر جبرئیل را
کس نیست در مقام فنا جز بقای دوست
ورنه چرا نسوختی آتش خلیل را!
تا شاهراه گمشدن آمد به پیش من
در ره چو نقش پای فکندم دلیل را
خلق نکو ملازم روی نکو بود
غیر از جمیل زشت نماید جمیل را
رنگیست اینکه تا به قیامت نمیرود
دامن به دست خون ندهد کس قتیل را
پیش از اقامت اهل تجرّد درین مقام
آماده گشتهاند ندای رحیل را
دیدار دوست اجر شهادت نوشتهاند
معنی همین بس است ثواب جزیل را
غیر از سواد خوانی دلها ستم بود
در شرعِ اهلِ تجربه چشم کحیل را
تا جرعهای زخون دلم در سبو بود
بر زاهدان سبیل کنم سلسبیل را
قیمت کمست جنس نکو را چه شد حکیم
کز پی دیت گذاشته خون سبیل را
قدر سخن اگر نشناسد کسی چه غم
قیمت بس است جوهر ذاتی اصیل را
گوهر قلیل و مهره کثیرست گوش دار
تا کمتر از کثیر ندانی قلیل را
غم برکنار و صحبت حالست در میان
فیّاض هان خبر نکنی قال و قیل را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به اندیشههای فلسفی و عرفانی میپردازد. او به این نکته اشاره دارد که عقل و تفکر انسانی در مقابل حوادث و چالشها ناتوان است و نمیتواند همه چیز را درک کند. همچنین، شاعر به امیدهایی که از دیگران دارد و درمان دردها میپردازد و میگوید که تنها دوستی واقعی است که در این دنیا باقی میماند.
شاعر با اشاره به ناپایداری دنیا و اهمیت برخورداری از صفاتی خوب و نیکو، تأکید میکند که خوبان باید با یکدیگر همسفر باشند و دوستی و محبت را حفظ کنند. او به مقامات بالا و نتایج از دست دادن فرصتهای معنوی نیز اشاره دارد و میگوید که دیدار دوست و یار، پاداشی بزرگتر از شهادت دارد.
در نهایت، شاعر به اهمیت فهم و گوش دادن به سخنهای حقیقی اشاره میکند و بر این نکته تأکید دارد که ارزشهای درونی و معنوی باید در زندگی اولویت داشته باشند.
هوش مصنوعی: شما نمیتوانید با استفاده از عقل و تدبیر به تنهایی جلوی حوادث و مشکلات را بگیرید، مانند این که نگذارید نیل با دست خُسها بسته شود. در واقع، بعضی از مسائل و چالشها فراتر از قدرت و کنترل ما هستند و نیاز به درک عمیق و تسلیم در مقابل طبیعت دارند.
هوش مصنوعی: امید داشتن به دیگران در روزگار فعلی، مانند امید به دکتر برای درمان بیمار است.
هوش مصنوعی: من به اندازهای قدرت پرواز ندارم و خودم را به کارهایی مشغول کردهام که همانند کار جبرئیل بزرگ و عظیم است.
هوش مصنوعی: هیچکس در مقام فانیشدن جز با ماندگاری دوست نیست و اگر نه، چرا آتش ابراهیم را نمیسوزاند؟
هوش مصنوعی: زمانی که شاهراه گمشدن به من نزدیک شد، به عنوان نشانهای از راه، ردپایی را روی زمین دیدم که خود را به آن گره زده بودم.
هوش مصنوعی: افراد خوب و نیکو، همواره با چهرهای نیکو همراه هستند و اگر کسی زیبا باشد، زیبایی او را بیشتر نمایان میکند.
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که یک رنگ و نشانهای وجود دارد که تا پایان دنیا باقی میماند و هیچکس نمیتواند با دست خونین از آن جدا شود. به عبارت دیگر، این نشان یا اثر به قدری عمیق و پایدار است که هیچ عوامل منفی نمیتوانند آن را محو کنند.
هوش مصنوعی: پیش از آنکه اهل دنیا در این مکان مستقر شوند، آماده حرکت و رفتن به سفر بودهاند.
هوش مصنوعی: دیدار با دوست به اندازهای ارزشمند و پاداش بزرگی دارد که مانند اجر شهادت قلمداد شده است و این خود نشاندهندهی اهمیت آن است.
هوش مصنوعی: به جز اینکه دلها را با سواد و علم روشن کنیم، در نظر اهل تجربه، این کار ظلم به آنهاست. چشمهایی که به زیبایی مینگرند، هم باید درک عمیقتری از مسائل داشته باشند.
هوش مصنوعی: تا وقتی که حتی یک جرعه از دل خونیام در این ظرف وجود دارد، با زاهدان به گونهای رفتار میکنم که مانند آب زلال و گوارا باشد.
هوش مصنوعی: قیمت کالای خوب چه شده است، ای حکیم؟ که به خاطر به دست آوردن آن، خون دل میچکد.
هوش مصنوعی: اگر کسی ارزش سخن را درک نکند، نگران نباشید؛ چون خود جوهر و ماهیت اصیل آن به اندازه کافی باارزش است.
هوش مصنوعی: مقدار ارزشیم و کمیاب را بشناس و بدان که نباید چیزهای کمارزش را به اشتباه کمتر از آنچه هستند، تصور کنی.
هوش مصنوعی: غم را کنار بگذار و به گفتوگویی که در حال انجام است توجه کن. ای بخشنده! لطفاً درباره شایعات چیزی نگو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای از کرم نریخته خون سبیل را
وز لطف عید کرده عزای خلیل را
در ملک مصر یوسف کنعان به یاد تو
دریای نیل ساخته چشم کحیل را
گویی به غیر واسطه در گوش خاکیی
[...]
در کوی عشق ره نبود جبرئیل را
پی کرده است تیزی این ره دلیل را
بخت سیه گلیم ندارد غم گزند
حاجت به نیل نیست رخ رود نیل را
خورشید و مه مرا نتواند ز راه برد
[...]
خال لبت نشانده در آتش خلیل را
زلف تو بسته بال و پر جبرئیل را
ارباب حرص اهل طعم را خورد به چشم
باشد حلال خون گدایان بخیل را
سیلاب گریه کوه گنه را برد ز جا
[...]
بنگر به رشحهٔ قلمم سلسبیل را
مدّ کرم مگو رگ ابر بخیل را
در سینه ای که عشق تو آتش فروز اوست
دارم شکفته، باغ و بهار خلیل را
تیغت زبان نمی کشد ارسرخ رو نیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.