گنجور

 
نظیری نیشابوری

در خور اگر نییم می لعل فام را

ای کاش تر کنند به بویی مشام را

بر قدر زخم مرهم لایی نمی دهند

زان می که طعم و بوش گزد مغز و کام را

بر بام ما دریغ نپایید هفته یی

ماهی که او تمام کند ناتمام را

کس جذبه ای به کار دل ما نمی کند

تا چند سر به حلقه درآریم دام را

قسمت چنین فتاد که ترکان مست او

در دور ما به طاق نهادند جام را

خارج ز پرده دخل غلط تا به کی کنیم

مطرب به ما نداده نشان مقام را

کم لذتم که زود بریدم ز آفتاب

در خانه پختم این ثمر نیم خام را

گر جام صبح بی صفت فقر پر کنند

خورشید سرنگون نکند کاس شام را

رخت از حرم کشیدم «نظیری » به سومنات

حرمت نمانده حاجی بیت الحرام را