گنجور

 
نظیری نیشابوری

بی تو بر بال و پر مرغان گلستان تنگ بود

صوت بلبل در حریم باغ بی آهنگ بود

حال آن گلگشت صحرایی که من کردم مپرس

لاله ها را در بن هر سنگ خونین چنگ بود

بی تو بر چشمم نمک می بیخت باد صبحدم

گرچه مروارید می سایید هر جا سنگ بود

سایه مجنون می شد از راهی که من کردم گذر

کز خیالت خیل صد لیلی به هر فرسنگ بود

نامه دشمن ملالت بی تو می برد از دلم

آنچه برمی چید زنگ سینه ام را زنگ بود

گر نمردم از نشاط دیدنت از من مرنج

با نشاطم خصمی و با جان سختم جنگ بود

پیش ازین چندین «نظیری » شورش و مستی نداشت

تا نبودی جام بی ساقی و می بی رنگ بود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode