آمد آهسته شب به بستر من
دلبری کافت دل و دین است
گفتمش کیست که هان که در شب تار
اینچنین شب روی نه آئین است
اسم شب ده و گرنه دزد دلی
نک گواهت کمند پرچین است
کوی غبغب نهاد بر لب من
گفت بر گوش من که ماچین است
آمد آهسته شب به بستر من
دلبری کافت دل و دین است
گفتمش کیست که هان که در شب تار
اینچنین شب روی نه آئین است
اسم شب ده و گرنه دزد دلی
نک گواهت کمند پرچین است
کوی غبغب نهاد بر لب من
گفت بر گوش من که ماچین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
تا جهان است کار او این است
نوش او نیش و مهر اوکین است
زآنکه در کویت آفتاب این است
نیم شب چون نماز پیشین است
شیر در کار عشق مسکین است
عشق را بین که با چه تمکین است
نکشد کس کمان عشق به زور
عشق شاه همه سلاطین است
دلم از دلبران بتی بگزید
[...]
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
روز اول که دیدمش گفتم:
آنکه روزم سیه کند این است
روی بنمای، تا نظاره کنم
[...]
بعد هجران وصال شیرین است
هر که از این نیست شاد غمگین است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور ثبت نام کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.