کافر عشقم و سودای بتانم دین است
زاهد از حق مگذر دینی اگر هست این است
روز نوروز خط سبز و لب نوشین است
مژده ایدل که بهار آمد و فروردین است
بتمنای طبیبی که ببالین آمد
شب و روزم سر سودا زده بر بالین است
|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات |
|
راهنمای نوار ابزار |
|
پیشخان کاربر |
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر |
|
اعلانهای کاربر |
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه) |
|
خروج از حساب کاربری گنجور |
|
لغزش به پایین صفحه |
|
لغزش به بالای صفحه |
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر |
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش |
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط |
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور |
|
کپی متن شعر جاری در گنجور |
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور |
|
نشان کردن شعر جاری |
|
ویرایش شعر جاری |
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری |
|
شعر یا بخش قبلی |
|
شعر یا بخش بعدی |
کافر عشقم و سودای بتانم دین است
زاهد از حق مگذر دینی اگر هست این است
روز نوروز خط سبز و لب نوشین است
مژده ایدل که بهار آمد و فروردین است
بتمنای طبیبی که ببالین آمد
شب و روزم سر سودا زده بر بالین است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به عشق و تمایل به زیباییهای زندگی اشاره میکند. او خود را کافر عشق میداند و میگوید دین واقعی او عشق و آرزوی معشوق است. زاهدان را دعوت میکند تا از تعصب دینی خود بگذرند، زیرا عشق در این روزها مهمتر است. با آمدن بهار و نوروز فرح و شادی را جشن میگیرد و به محبوبش مژده میدهد. در نهایت، او درگیر افکار و احساسات خود درباره معشوق است.
هوش مصنوعی: من عاشق و شیفتهی معشوقان بیاعتنایی هستم که کافر به حساب میآیند. زاهد، اگر دینی وجود دارد، نباید از حقیقت و واقعیت دور شود؛ چون دین من همین عشق و جستوجوی آنهاست.
هوش مصنوعی: در روز نوروز، سبز شدن زمین و خوشی و زیبایی زندگی را شاهدیم. این روز به ما خبر میدهد که بهار فرا رسیده و ماه فروردین آغاز شده است.
هوش مصنوعی: طبیبی که شب و روز به بالینم میآید، آرزوی من است و من به خاطر عشق و جنونم درگیر افکار و خیالهایم هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا که اسلام و شریعت به جهان آیین است
رکن اسلام خداوند معزّالدین است
داور عدل ملکشاه، شه روی زمین
که ز عدلش همه آفاق بهشت آیین است
آنکه در طاعت و فرمانش شه توران است
[...]
گرد باغ رخت از سنبل چین پر چین است
باغ رخسار تو را سنبل چین پر چین است
وصف حسن بت چین پیش تو بت عین خطا
کز رخ و زلف تو بت بر بت چین پر چین است
چشمه چشم من از چشم تو دریا بار است
[...]
آنچه کفر است بر خلق، بر ما دین است
تلخ و ترش همه عالم برما شیرین است
چشم حق بین بجز از حق نتواند دیدن
باطل اندر نظر مردمِ باطل بین است
گل توحید نروید ز زمینی که دروا
[...]
باده در دور غمت بسکه نشاط افزا نیست
پنبه را نیز سر همدمی مینا نیست
مینمایند مه عید به انگشت، به هم
سوی ابروی تو میل مژهها بیجا نیست
هیچ ازین دیدهٔ خونابه گشادیم نشد
[...]
تا جنون انجمن افروز دل خونین است
دیده شیر مرا شمع سر بالین است
خون خور و مهر به لب زن که درین عبرتگاه
نفس نافه ز خونین جگری مشکین است
در و دیوار چمن مست شد از خنده گل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.